6 خوراک به پنج هزار نفر؛ راه رفتن بر روی آب

ترجمه شریف گویا

ترجمه شریف انجیل یوحنا


غذا دادن به پنج هزار نفر
« همچنین در متی 14: 13 ــ 21 و مرقس 6: 30 ــ 44 و لوقا 9: 10 ــ 17 »
    1. بعد از این عیسی به طرف دیگر دریای جلیل که دریای طبریه است رفت
    2. و عدۀ زیادی، که معجزات او را در شفا دادن بیماران دیده بودند، به دنبال او رفتند.
    3. آنگاه عیسی به بالای کوهی رفت و با شاگردان خود در آنجا نشست.
    4. ایام عید فصح یهودیان نزدیک بود.
    5. وقتی عیسی به اطراف نگاه کرد و عدۀ زیادی را دید که به طرف او می آیند، از فیلیپس پرسید:« از کجا باید نان بخریم تا اینها بخورند؟»
    6. عیسی این را از روی امتحان به او گفت زیرا خود او میدانست چه باید بکند.
    7. فیلیپس پاسخ داد:« سه هزار ریال نان هم کافی نیست که هر یک از آنها کمی بخورد».
    8. یکی از شاگردانش به نام اندریاس که برادر شمعون پطرس بود به او گفت:
    9. « پسر بچه ای در اینجا هست که پنج نان جو و دو ماهی دارد ولی آن برای این عده چه میشود؟»
    10. عیسی گفت:« مردم را بنشانید.» در آنجا سبزه بسیار بود، پس مردم که در حدود پنج هزار مرد بودند نشستند.
    11. آنگاه عیسی نانها را برداشته خدا را شکر کرد و در میان مردم که بر روی زمین نشسته بودند تقسیم نمود. ماهیها را نیز همین طور هر قدر خواستند تقسیم کرد.
    12. وقتی همه سیر شدند، به شاگردان گفت:« خرده های نان را جمع کنید تا چیزی تلف نشود.»
    13. پس شاگردان آنها را جمع کردند و دوازده سبد از خرده های باقی ماندۀ آن پنج نان جو پر نمودند.
    14. وقتی مردم این معجزۀ عیسی را دیدند گفتند:« در حقیقت این همان پیامبر موعود است که می بایست به جهان بیاید.»
    15. پس چون عیسی متوجه شد که آنها می خواهند او را بزور برده پادشاه سازند، از آنها جدا شد و تنها به کوهستان رفت.
راه رفتن بر روی آب
      « همچنین در متی 14: 22 ــ 33 و مرقس 6: 45 ــ 52 »

    1. در وقت غروب شاگردان به طرف دریا رفتند
    2. و سوار قایق شده به آنطرف دریا به سوی کفر ناحوم حرکت کردند. هوا تاریک شده بود و عیسی هنوز پیش ایشان برنگشته بود.
    3. باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و دریا طوفانی شد.
    4. وقتی در حدود یک فرسنگ جلو رفتند عیسی را دیدند که بر روی آب قدم میزند و به طرف قایق می آید. آنها ترسیدند.
    5. اما عیسی به آنها گفت:« من هستم، نترسید.»
    6. میخواستند او را بداخل قایق بیاورند، ولی قایق بزودی به مقصد رسید.
در جستجوی عیسی
    1. روز بعد مردمی که در کنارۀ دیگر دریا ایستاده بودند دیدند که، بجز همان قایقی که شاگردان سوار شده بودند، قایق دیگری در آنجا نبود و عیسی هم سوار آن نشده بود بلکه شاگردان بدون عیسی رفته بودند.
    2. ولی قایق های دیگری از طبریه به نزدیکی همان محلی که خداوند نانها را برکت داده بود و مردم خورده بودند رسیدند.
    3. وقتی مردم دیدند که عیسی و شاگردانش در آنجا نیستند، سوار این قایق ها شده در جستجوی عیسی به کفر ناحوم رفتند.
نان حیات
    1. همینکه او را در آن طرف دریا پیدا کردند به او گفتند:« ای استاد، کی به اینجا آمدی؟»
    2. عیسی پاسخ داد:« یقین بدانید بعلت معجزاتی که دیده اید نیست که به دنبال من آمده اید بلکه به خاطر نانی که خوردید و سیر شدید.
    3. برای خوراک فانی تلاش نکنید بلکه برای خوراکی که تا حیات جاودان باقی میماند ــ یعنی خوراکی که پسر انسان به شما خواهد داد، زیرا که پدر او را تأیید کرده است».
    4. آنها از او پرسیدند:« وظیفۀ ما چیست؟ چطور میتوانیم کارهائی را که خدا از ما می خواهد انجام دهیم؟»
    5. عیسی به ایشان پاسخ داد:« آن کاری که خدا از شما میخواهد این است که به کسی که فرستاده است ایمان بیاورید.»
    6. آنها گفتند:« چه معجزه ای نشان میدهی تا به تو ایمان بیاوریم؟ چه می کنی؟
    7. پدران ما در بیابان من را خوردند و چنانکه کتاب مقدس می فرماید:« او از آسمان به آنها نان عطا فرمود تا بخورند».
    8. عیسی به آنان گفت:« یقین بدانید آن موسی نبود که از آسمان به شما نان داد بلکه پدر من نان حقیقی را از آسمان به شما عطا می کند،
    9. زیرا نان خدا آن است که از آسمان نازل شده به جهان حیات می بخشد.»
    10. به او گفتند:« ای آقا، همیشه این نان را به ما بده.»
    11. عیسی به آنها گفت:« من نان حیات هستم، هر که نزد من بیاید هرگز گرسنه نخواهد شد و هر که بمن ایمان بیاورد هرگز تشنه نخواهد گردید.
    12. اما چنانکه گفتم شما با اینکه مرا دیدید ایمان نیاوردید.
    13. همۀ کسانی که پدر به من می بخشد به سوی من خواهند آمد و کسی را که پیش من می آید بیرون نخواهم کرد.
    14. من از آسمان به زمین آمده ام نه بخاطر آنکه ارادۀ خود را به عمل آورم بلکه ارادۀ فرستندۀ خویش را
    15. و ارادۀ فرستندۀ من این است که من از همۀ کسانیکه او به من داده است حتی یک نفر را هم از دست ندهم بلکه در روز بازپسین آنها را زنده کنم.
    16. زیرا خواست پدر من اینست که هر کس پسر را می بیند و به او ایمان می آورد صاحب حیات جاودان گردد و من او را در روز بازپسین زنده خواهم کرد.»
    17. پس یهودیان شکایت کنان به او اعتراض کردند زیرا او گفته بود:« من آن نانی هستم که از آسمان نازل شده است.»
    18. آنها گفتند:« آیا این مرد عیسی، پسر یوسف، نیست که ما پدر و مادر او را می شناسیم؟ پس چگونه می گوید: من از آسمان آمده ام.»
    19. عیسی در جواب گفت:« این قدر شکایت نکنید.
    20. هیچ کس نمیتواند نزد من بیاید مگر اینکه پدری که مرا فرستاد او را بطرف من جذب نماید و من او را در روز بازپسین زنده خواهم ساخت.
    21. در کتب انبیاء نوشته شده است: همه از خدا تعلیم خواهند یافت. بنابر این هر کس صدای پدر را شنیده و از او تعلیم گرفته باشد، نزد من می آید.
    22. البته هیچ کس پدر را ندیده است. فقط کسی که از جانب خدا آمده پدر را دیده است.
    23. یقین بدانید کسی که به من ایمان میاورد حیات جاودان دارد.
    24. من نان حیات هستم.
    25. پدران شما در بیابان من را خوردند ولی مردند.
    26. اما من در بارۀ نانی صحبت میکنم که از آسمان نازل شده است و اگر کسی از آن بخورد هرگز نمی میرد.
    27. من آن نان زنده هستم که از آسمان آمده است. هر که این نان را بخورد تا ابد زنده خواهد ماند و نانی که من خواهم داد بدن خودم میباشد که آن را به خاطر حیات جهانیان میدهم.»
    28. یهودیان با یکدیگر به مشاجره پرداختند و می گفتند:« چگونه این شخص میتواند بدن خود را به ما بدهد تا بخوریم؟»
    29. عیسی پاسخ داد:« یقین بدانید اگر بدن پسر انسانرا نخورید و خون او را نیاشامید در خودتان حیات ندارید.
    30. هر که بدن مرا بخورد و خون مرا بیاشامد، حیات جاودان دارد و من در روز بازپسین او را زنده خواهم ساخت.
    31. زیرا جسم من خوراک حقیقی و خون من نوشیدنی حقیقی است.
    32. هر که جسم مرا میخورد و خون مرا میاشامد، در من ساکن است و من در او.
    33. همانطوریکه پدر زنده مرا فرستاد و من بوسیلۀ پدر زنده هستم، هر که مرابخورد بوسیلۀ من زنده خواهد ماند.
    34. این نانی که از آسمان نازل شده مانند نانی نیست که پدران شما خوردند و مردند. زیرا هر که از این نان بخورد تا به ابد زنده خواهد ماند.»
    35. این چیزها را عیسی هنگامیکه در کنیسه ای در کفر ناحوم تعلیم میداد فرمود.

سخنان حیات جاودانی
  1. بسیاری از پیروانش هنگامیکه این را شنیدند گفتند:« این سخن سخت است، چه کسی میتواند به آن گوش دهد؟»
  2. وقتی عیسی احساس کرد که پیروانش از این موضوع شکایت میکنند، به آنها گفت:« آیا این مطلب باعث لغزش شما شد؟
  3. پس اگر پسر انسان را ببینید که به مکان اول خود صعود میکند چه خواهید کرد؟
  4. روح است که حیات می بخشد ولی جسم فایده ای ندارد. سخنانی که بشما میگویم روح و حیات است
  5. ولی بعضی از شما ایمان ندارید.» زیرا عیسی از ابتدا کسانی را که ایمان نداشتند و همچنین آن کسی را که بعدأ او را تسلیم کرد می شناخت.
  6. پس گفت :« به همین دلیل به شما گفتم که هیچکس نمی تواند نزد من بیاید مگر آنکه پدر من این فیض را به او عطا کرده باشد.»
  7. از آن ببعد بسیاری از پیروان او برگشتند و دیگر با او همراهی نکردند.
  8. آنوقت عیسی از دوازده حواری پرسید:« آیا شما هم می خواهید مرا ترک کنید؟»
  9. شمعون پطرس درجواب گفت:« ای خداوند، نزد کی برویم؟ کلمات حیات جاودانی نزد تواست.
  10. ما ایمان و اطمینان داریم که تو آن پاک مرد خدا هستی.»
  11. عیسی پاسخ داد:« آیا من شما دوازده نفر را برنگزیده ام؟ در حالیکه یکی از شما ابلیسی است.»
اینرا در بارۀ یهودای اسخریوطی پسر شمعون گفت. زیرا او که یکی از آن دوازده حواری بود، قصد داشت عیسی را تسلیم کند.

ترجمه قدیمی( انجیل یوحنا )

 



خوراك‌ به‌ پنجهزار نفر
(متي‌ 14:13-21، مرقس‌ 6:30-44، لوقا 9:10-17)
و بعد از آن‌ عيسي‌ به‌ آن‌ طرف‌ درياي‌ جليل‌كه‌ درياي‌ طبريّه‌ باشد، رفت‌. 2 و جمعي‌ كثير از عقب‌ او آمدند زيرا آن‌ معجزاتي‌ را كه‌ به‌ مريضان‌ مي‌نمود، مي‌ديدند. 3 آنگاه‌ عيسي‌ به‌ كوهي‌ برآمده‌، با شاگردان‌ خود در آنجا بنشست‌. 4 و فِصَح‌ كه‌ عيد يهود باشد، نزديك‌ بود.
5 پس‌ عيسي‌ چشمان‌ خود را بالا انداخته‌، ديد كه‌ جمعي‌ كثير به‌ طرف‌ او مي‌آيند. به‌ فيلپُس‌ گفت‌: «از كجا نان‌ بخريم‌ تا اينها بخورند؟» 6 و اين‌ را از روي‌ امتحان‌ به‌ او گفت‌، زيرا خود مي‌دانست‌ چه‌ بايد كرد. 7 فيلپّس‌ او را جواب‌ داد كه‌ «دويست‌ دينار نان‌، اينها را كفايت‌ نكند تا هر يك‌ اندكي‌ بخورند!» 8 يكي‌ از شاگردانش‌ كه‌ اندرياس‌ برادر شِمْعُون‌ پطرُس‌ باشد، وي‌ را گفت‌: 9 «در اينجا پسري‌ است‌ كه‌ پنج‌ نان‌ جو و دو ماهي‌ دارد. و ليكن‌ اين‌ از براي‌ اين‌ گروه‌ چه‌ مي‌شود؟» 10 عيسي‌ گفت‌: «مردم‌ را بنشانيد.» و در آن‌ مكان‌، گياهِ بسيار بود، و آن‌ گروه‌ قريب‌ به‌ پنج‌ هزار مرد بودند كه‌ نشستند. 11 عيسي‌ نانها را گرفته‌ و شكر نموده‌، به‌ شاگردان‌ داد و شاگردان‌ به‌ نشستگان‌ دادند؛ و همچنين‌ از دو ماهي‌ نيز به‌ قدري‌ كه‌ خواستند. 12 و چون‌ سير گشتند، به‌ شاگردان‌ خود گفت‌: «پاره‌هاي‌ باقي‌مانده‌ را جمع‌ كنيد تا چيزي‌ ضايع‌ نشود.» 13 پس‌ جمع‌ كردند و از پاره‌هاي‌ پنج‌ نان‌ جو كه‌ از خورندگان‌ زياده‌ آمده‌ بود، دوازده‌ سبد پر كردند. 14 و چون‌ مردمان‌ اين‌معجزه‌ را كه‌ از عيسي‌ صادر شده‌ بود ديدند، گفتند كه‌ «اين‌ البتّه‌ همان‌ نبي‌ است‌ كه‌ بايد در جهان‌ بيايد!» 15 و امّا عيسي‌ چون‌ دانست‌ كه‌ مي‌خواهند بيايند و او را به‌ زور برده‌، پادشاه‌ سازند، باز تنها به‌ كوه‌ برآمد.
راه‌ رفتن‌ بر روي‌ آب‌
(متي‌ 14:22-33، مرقس‌ 6:45-52)
16 و چون‌ شام‌ شد، شاگردانش‌ به‌ جانب‌ دريا پايين‌ رفتند، 17 و به‌ كشتي‌ سوار شده‌، به‌ آن‌ طرف‌ دريا به‌ كفرناحوم‌ روانه‌ شدند. و چون‌ تاريك‌ شد عيسي‌ هنوز نزد ايشان‌ نيامده‌ بود. 18 و دريا بواسطه‌ وزيدن‌ باد شديد به‌ تلاطم‌ آمد. 19 پس‌ وقتي‌ كه‌ قريب‌ به‌ بيست‌ و پنج‌ يا سي‌ تير پرتاپ‌ رانده‌ بودند، عيسي‌ را ديدند كه‌ بر روي‌ دريا خرامان‌ شده‌، نزديك‌ كشتي‌ مي‌آيد. پس‌ ترسيدند. 20 او بديشان‌ گفت‌: «من‌ هستم‌، مترسيد!» 21 و چون‌ مي‌خواستند او را در كشتي‌ بياورند، در ساعت‌ كشتي‌ به‌ آن‌ زميني‌ كه‌ عازم‌ آن‌ بودند رسيد.
عيسي‌ نان‌ حقيقي‌ و آسماني‌
22 بامدادان‌ گروهي‌ كه‌ به‌ آن‌ طرف‌ دريا ايستاده‌ بودند، ديدند كه‌ هيچ‌ زورقي‌ نبود غير از آن‌ كه‌ شاگردان‌ او داخل‌ آن‌ شده‌ بودند و عيسي‌ با شاگردان‌ خود داخل‌ آن‌ زورق‌ نشده‌، بلكه‌ شاگردانش‌ تنها رفته‌ بودند. 23 ليكن‌ زورقهاي‌ ديگر از طبريّه‌ آمد، نزديك‌ به‌ آنجايي‌ كه‌ نان‌ خورده‌ بودند بعد از آنكه‌ خداوند شكر گفته‌ بود. 24 پس‌ چون‌ آن‌ گروه‌ ديدند كه‌ عيسي‌ و شاگردانش‌ در آنجا نيستند، ايشان‌ نيز به‌ كشتيهاسوار شده‌، در طلب‌ عيسي‌ به‌ كفرناحوم‌ آمدند. 25 و چون‌ او را در آن‌ طرف‌ دريا يافتند، بدو گفتند: «اي‌ استاد كي‌ به‌ اينجا آمدي‌؟» 26 عيسي‌ در جواب‌ ايشان‌ گفت‌: «آمين‌ آمين‌ به‌ شما مي‌گويم‌ كه‌ مرا مي‌طلبيد نه‌ بسبب‌ معجزاتي‌ كه‌ ديديد، بلكه‌ بسبب‌ آن‌ نان‌ كه‌ خورديد و سير شديد. 27 كار بكنيد نه‌ براي‌ خوراك‌ فاني‌ بلكه‌ براي‌ خوراكي‌ كه‌ تا حيات‌ جاوداني‌ باقي‌ است‌ كه‌ پسر انسان‌ آن‌ را به‌ شما عطا خواهد كرد، زيرا خداي‌ پدر بر او مهر زده‌ است‌.» 28 بدو گفتند: «چه‌ كنيم‌ تا اعمال‌ خدا را بجا آورده‌ باشيم‌؟» 29 عيسي‌ در جواب‌ ايشان‌ گفت‌: «عمل‌ خدا اين‌ است‌ كه‌ به‌ آن‌ كسي‌ كه‌ او فرستاد، ايمان‌ بياوريد.» 30 بدو گفتند: «چه‌ معجزه‌ مي‌نمايي‌ تا آن‌ را ديده‌ به‌ تو ايمان‌ آوريم‌؟ چه‌ كار مي‌كني‌؟ 31 پدران‌ ما در بيابان‌ منّ را خوردند، چنانكه‌ مكتوب‌ است‌ كه‌ از آسمان‌ بديشان‌ نان‌ عطا كرد تا بخورند.» 32 عيسي‌ بديشان‌ گفت‌: «آمين‌آمين‌ به‌ شما مي‌گويم‌ كه‌ موسي‌ نان‌ را از آسمان‌ به‌ شما نداد، بلكه‌ پدر من‌ نان‌ حقيقي‌ را از آسمان‌ به‌ شما مي‌دهد. 33 زيرا كه‌ نان‌ خدا آن‌ است‌ كه‌ از آسمان‌ نازل‌ شده‌، به‌ جهان‌ حيات‌ مي‌بخشد.» 34 آنگاه‌ بدو گفتند: «اي‌ خداوند اين‌ نان‌ را پيوسته‌ به‌ ما بده‌.»
35 عيسي‌ بديشان‌ گفت‌: «من‌ نان‌ حيات‌ هستم‌. كسي‌ كه‌ نزد من‌ آيد، هرگز گرسنه‌ نشود و هر كه‌ به‌ من‌ ايمان‌ آرد، هرگز تشنه‌ نگردد. 36 ليكن‌ به‌ شما گفتم‌ كه‌ مرا هم‌ ديديد و ايمان‌ نياورديد. 37 هر آنچه‌ پدر به‌ من‌ عطا كند، به‌ جانب‌ من‌ آيد و هر كه‌ به‌ جانب‌ من‌ آيد، او را بيرون‌ نخواهم‌ نمود. 38 زيرا از آسمان‌ نزول‌ كردم‌ نه‌ تا به‌ اراده‌ خود عمل‌ كنم‌، بلكه‌ به‌ اراده‌ فرستنده‌ خود. 39 و ارادة‌پدري‌ كه‌ مرا فرستاد اين‌ است‌ كه‌ از آنچه‌ به‌ من‌ عطا كرد، چيزي‌ تلف‌ نكنم‌ بلكه‌ در روز بازپسين‌ آن‌ را برخيزانم‌. 40 و اراده‌ فرستنده‌ من‌ اين‌ است‌ كه‌ هر كه‌ پسر را ديد و بدو ايمان‌ آورد، حيات‌ جاوداني‌ داشته‌ باشد و من‌ در روز بازپسين‌ او را خواهم‌ برخيزانيد.»
بي‌ايماني‌ يهوديان‌
41 پس‌ يهوديان‌ درباره‌ او همهمه‌ كردند زيرا گفته‌ بود: «من‌ هستم‌ آن‌ ناني‌ كه‌ از آسمان‌ نازل‌ شد.» 42 و گفتند: «آيا اين‌ عيسي‌ پسر يوسف‌ نيست‌ كه‌ ما پدر و مادر او را مي‌شناسيم‌؟ پس‌ چگونه‌ مي‌گويد كه‌ از آسمان‌ نازل‌ شدم‌؟» 43 عيسي‌ در جواب‌ ايشان‌ گفت‌: «با يكديگر همهمه‌ مكنيد. 44 كسي‌ نمي‌تواند نزد من‌ آيد، مگر آنكه‌ پدري‌ كه‌ مرا فرستاد او را جذب‌ كند و من‌ در روز بازپسين‌ او را خواهم‌ برخيزانيد. 45 در انبيا مكتوب‌ است‌ كه‌ همه‌ از خدا تعليم‌ خواهند يافت‌. پس‌ هر كه‌ از پدر شنيد و تعليم‌ يافت‌ نزد من‌ مي‌آيد. 46 نه‌ اينكه‌ كسي‌ پدر را ديده‌ باشد، جز آن‌ كسي‌ كه‌ از جانب‌ خداست‌، او پدر را ديده‌ است‌. 47 آمين‌ آمين‌ به‌ شما مي‌گويم‌ هر كه‌ به‌ من‌ ايمان‌ آرد، حيات‌ جاوداني‌ دارد. 48 من‌ نان‌ حيات‌ هستم‌. 49 پدران‌ شما در بيابان‌ منّ را خوردند و مردند. 50 اين‌ ناني‌ است‌ كه‌ از آسمان‌ نازل‌ شد تا هر كه‌ از آن‌ بخورد نميرد. 51 من‌ هستم‌ آن‌ نان‌ زنده‌ كه‌ از آسمان‌ نازل‌ شد. اگر كسي‌ از اين‌ نان‌ بخورد تا به‌ ابد زنده‌ خواهد ماند و ناني‌ كه‌ من‌ عطا مي‌كنم‌ جسم‌ من‌ است‌ كه‌ آن‌ را بجهت‌ حيات‌ جهان‌ مي‌بخشم‌.»
52 پس‌ يهوديان‌ با يكديگر مخاصمه‌ كرده‌، مي‌گفتند: «چگونه‌ اين‌ شخص‌ مي‌تواند جسد خود را به‌ ما دهد تا بخوريم‌؟» 53 عيسي‌ بديشان‌ گفت‌: «آمين‌ آمين‌ به‌ شما مي‌گويم‌ اگر جسد پسر انسان‌ را نخوريد و خون‌ او را ننوشيد، در خود حيات‌ نداريد. 54 و هر كه‌ جسد مرا خورد و خون‌ مرا نوشيد، حيات‌ جاوداني‌ دارد و من‌ در روز آخر او را خواهم‌ برخيزانيد. 55 زيرا كه‌ جسد من‌، خوردني‌ حقيقي‌ و خون‌ من‌، آشاميدني‌ حقيقي‌ است‌. 56 پس‌ هر كه‌ جسد مرا مي‌خورَد و خون‌ مرا مي‌نوشد، در من‌ مي‌ماند و من‌ در او. 57 چنانكه‌ پدرِ زنده‌ مرا فرستاد و من‌ به‌ پدر زنده‌ هستم‌، همچنين‌ كسي‌ كه‌ مرا بخورَد او نيز به‌ من‌ زنده‌ مي‌شود. 58 اين‌ است‌ ناني‌ كه‌ از آسمان‌ نازل‌ شد، نه‌ همچنان‌ كه‌ پدران‌ شما منّ را خوردند و مردند؛ بلكه‌ هر كه‌ اين‌ نان‌ را بخورد تا به‌ ابد زنده‌ مانَد.» 59 اين‌ سخن‌ را وقتي‌ كه‌ در كفرناحوم‌ تعليم‌ مي‌داد، در كنيسه‌ گفت‌.
عده‌اي‌ از پيروان‌ عيسي‌، او را
ترك‌ مي‌كنند
60 آنگاه‌ بسياري‌ از شاگردان‌ او چون‌ اين‌ را شنيدند گفتند: «اين‌ كلام‌ سخت‌ است‌! كِه‌ مي‌تواند آن‌ را بشنود؟» 61 چون‌ عيسي‌ در خود دانست‌ كه‌ شاگردانش‌ در اين‌ امر همهمه‌ مي‌كنند، بديشان‌ گفت‌: «آيا اين‌ شما را لغزش‌ مي‌دهد؟ 62 پس‌ اگر پسر انسان‌ را بينيد كه‌ به‌ جايي‌ كه‌ اوّل‌ بود صعود مي‌كند چه‌؟ 63 روح‌ است‌ كه‌ زنده‌ مي‌كند و امّا از جسد فايده‌اي‌ نيست‌. كلامي‌ كه‌ من‌ به‌ شما مي‌گويم‌، روح‌ و حيات‌ است‌. 64 وليكن‌ بعضي‌ ازشما هستند كه‌ ايمان‌ نمي‌آورند.» زيرا كه‌ عيسي‌ از ابتدا مي‌دانست‌ كيانند كه‌ ايمان‌ نمي‌آورند و كيست‌ كه‌ او را تسليم‌ خواهد كرد. 65 پس‌ گفت‌: «از اين‌ سبب‌ به‌ شما گفتم‌ كه‌ كسي‌ نزد من‌ نمي‌تواند آمد مگر آنكه‌ پدرِ من‌، آن‌ را بدو عطا كند.» 66 در همان‌ وقت‌ بسياري‌ از شاگردان‌ او برگشته‌، ديگر با او همراهي‌ نكردند.
67 آنگاه‌ عيسي‌ به‌ آن‌ دوازده‌ گفت‌: «آيا شما نيز مي‌خواهيد برويد؟» 68 شمعون‌ پِطرُس‌ به‌ او جواب‌ داد: «خداوندا نزد كِه‌ برويم‌؟ كلمات‌ حيات‌ جاوداني‌ نزد تو است‌. 69 و ما ايمان‌ آورده‌ و شناخته‌ايم‌ كه‌ تو مسيح‌ پسر خداي‌ حّي‌ هستي‌.» 70 عيسي‌ بديشان‌ جواب‌ داد: «آيا من‌ شما دوازده‌ را برنگزيدم‌ و حال‌ آنكه‌ يكي‌ از شما ابليسي‌ است‌.» 71 و اين‌ را درباره‌ يهودا پسر شمعونِ اسخريوطي‌ گفت‌، زيرا او بود كه‌ مي‌بايست‌ تسليم‌ كننده‌ وي‌ بشود و يكي‌ از آن‌ دوازده‌ بود.


ترجمه هزاره نو



ترجمه تفسیری

 


عيسي جمعيت پنج هزار نفري را سير مي كند
پس از اين رويداد، عيسي به آنسوي درياچه جليل رفت (درياچة جليل به درياچة طبريه نيز معروف است )، 2و3و4و5 و سيل جمعيت بطرف او سرازير شد! بيشتر ايشان زائران خانه خدا بودند كه به شهر اورشليم مي رفتند تا در مراسم عيد پِسَح شركت كنند. هرجا كه عيسي مي رفت ، ايشان نيز بدنبال او مي رفتند تا ببينند چطور بيماران را شفا مي بخشد. در آن حال ، عيسي از تپه اي بالا رفت و شاگردانش دوراو نشستند؛ آنگاه مردم را ديد كه دسته دسته بدنبال او از تپه بالا مي آيند. عيسي رو به فيليپ كرد و پرسيد: «فيليپ ، ما از كجا مي توانيم نان بخريم و اين مردم را سير كنيم ؟» 6 عيسي اين سؤال را از او كرد تا ببيند عقيده او چيست ، چون عيسي خود مي دانست چه كند.
7 فيليپ جواب داد: «خروارها نان لازم است تا بتوانيم اين جمعيت را سير كنيم .»
8و9 يكي از شاگردان عيسي ، «اندرياس » برادر شمعون پطرس ، گفت : «پسر بچه اي اينجاست كه پنج نان جو و دو ماهي دارد. ولي اين به چه درد اين جمعيت مي خورد؟»
10 عيسي فرمود: «بگوييد همه بنشينند.» پس تمام جمعيت روي سبزه ها نشستند. فقط مردها در آن جمعيت ، پنج هزار تن بودند.
11 آنگاه عيسي نانها را گرفت ، خدا را شكر كرد و داد تا بين مردم تقسيم كنند. با ماهيها نيز چنين كرد. مردم آنقدر خوردند تا سير شدند. 12 سپس ، عيسي به شاگردان فرمود: «تكه هاي باقيمانده را جمع كنيد تا چيزي تلف نشود.» 13 از همان پس مانده ها دوازده سبد پر شد.
14 وقتي مردم اين معجزه بزرگ را ديدند گفتند: «حتماً اين همان پيامبري است كه ما چشم براهش بوده ايم .» 15 وقتي عيسي ديد كه مردم مي خواهند او را به زور ببرند و پادشاه كنند، از ايشان جدا شد و تنها بالاي كوهي رفت .


عيسي روي آب راه مي رود
16 هنگام غروب ، شاگردان عيسي به كنار درياچه رفتند و به انتظار او نشستند. 17 ولي وقتي ديدند هوا تاريك شد و عيسي از كوه بازنگشت ، سوار قايق شدند و به طرف كفرناحوم ، كه در آنسوي درياچه بود، حركت كردند. 18و19 در همان حال كه پارو مي زدند و جلو مي رفتند، باد شديدي وزيدن گرفت و درياچه طوفاني شد. هنوز از ساحل چندان دور نشده بودند كه ناگهان در ميان ظلمت و طوفان ، عيسي را ديدند كه روي آب بطرف قايق پيش مي آيد. همه وحشت كردند. 20 ولي عيسي به ايشان فرمود: «من هستم ، نترسيد!» 21 وقتي خواستند او را سوار قايق كنند، متوجه شدند كه قايق به ساحل رسيده است .

عيسي ، نان واقعي
22 صبح روز بعد، آن طرف درياچه ، مردم دوباره جمع شدند تا عيسي را ببينند، زيرا ديده بودند كه شاگردان عيسي با تنها قايقي كه آنجا بود آن محل را ترك گفته و عيسي را با خود نبرده بودند. 23 چند قايق ديگر از «طبريه » به محلي كه خداوند نانـها را بركت داد و مردم خوردند، رسيدند. 24 وقتي مردم متوجه شدند كه نه عيسي و نه شاگردان در آنجا هستند، سوار قايق شده ، خود را به كفرناحوم رساندند تا او را پيدا كنند.
25 وقتي به آنجا رسيدند و عيسي را پيدا كردند، پرسيدند: «استاد، چطور به اينجا آمدي ؟»
26 عيسي جواب داد: «حقيقت اينست كه شما براي خوراك نزد مـن آمده ايد نـه بسبب ايمان به مـن . 27 اينقدر در فكر چيزهاي زودگذر اين دنيا نباشيد، بلكه نيروي خود را در راه كسب زندگي جاويد صرف كنيد. اين زندگي جاويد را من به شما مي بخشم ، زيرا پدر من ، خدا، مرا براي همين به اين جهان فرستاده است .»
28 گفتند: «ما چه كنيم تا خدا از ما راضي باشد؟»
29 عيسي فرمود: «خدا از شما مي خواهد كه به من كه فرستاده او هستم ، ايمان آوريد.»
30و31 گفتند: «اگر مي خواهي ايمان بياوريم كه تو مسيح هستي بايد بيشتر از اينها به ما معجزه نشان دهي . هر روز به ما نان رايگان بده ، همانطور كه موسي به اجداد ما به هنگام سفر در بيابان نان عطا مي كرد. كتاب آسماني نيز مي گويد: موسي از آسمان به ايشان نان مي داد.»
32 عيسي فرمود: «قبول كنيد كه اين پدر من خدا بود كه به ايشان نان مي داد، نه موسي . و اكنون نيز اوست كه مي خواهد نان حقيقي را از آسمان به شما ببخشد. 33 اين نان حقيقي را خدا از آسمان فرستاده است تا به مردم دنيا زندگي جاويد ببخشد.»
34 گفتند: «آقا، از اين نان هر روز به ما بده .»
35 عيسي جواب داد: «من نان حيات هستم . هر كه نزد من آيد، ديگر گرسنه نخواهد شد و كساني كه به من ايمان آورند، هرگز تشنه نخواهند گرديد. 36 ولي همانگونه كه قبلاً گفتم ، شما با اينكه مرا ديده ايد، به من ايمان نياورده ايد. 37 ولي بعضي نزد من خواهند آمد و ايشان كساني هستند كه پدرم خدا به من داده است و ممكن نيست هرگز ايشان را از دست بدهم . 38 چون من از آسمان آمده ام تا آنچه خدا مي خواهد انجام دهم نه آنچه خودم مي خواهم . 39 و خدا از من مي خواهد كه حتي يك نفر از كساني را كه به من عطا كرده است از دست ندهم ، بلكه ايشان را در روز قيامت به زندگي جاويد برسانم . 40 چون خواست خدا اين است كه هركس فرزند او را ديد و به او ايمان آورد، از همان وقت زندگي جاويد بيابد. من در روز قيامت چنين كسان را زنده خواهم كرد.»
41 باز يهوديان لب به اعتراض گشودند، چون عيسي ادعا كرده بود ناني است كه از آسمان آمده است . 42 پس گفتند: «مگر اين همان عيسي ، پسر يوسف نيست ؟ همه ما پدر و مادرش را مي شناسيم ! حالا چطور شده كه ادعا مي كند از آسمان آمده است ؟»
43 ولي عيسي جواب داد: «اينقدر اعتراض نكنيد. 44 فقط كسي مي تواند نزد من آيد كه پدرم خدا كه مرا فرستاده است او را بسوي من جذب كند، و من در روز قيامت او را زنده خواهم ساخت . 45 همانطور كه در كتاب آسماني نوشته شده است : همه از خدا تعليم خواهند يافت . پس كساني كه صداي خداي پدر را بشنوند و راستي را از او بياموزند، بسوي من مي آيند. 46 البته منظورم اين نيست كه كسي خدا را ديده است ، نه ! چون فقط من كه از نزد او آمده ام ، او را ديده ام .
47 «اين حقيقت بزرگي است كه به شما مي گويم كه هر كه به من ايمان آورد، از همان لحظه ، زندگي جاويد دارد. 48 من نان حيات هستم . 49 پدران شما در بيابان آن نان را خوردند و عاقبت مردند. 50 اما هر كه از اين نان آسماني بخورد، تا به ابد زنده مي ماند. 51 آن نان زنده كه از آسمان نازل شد، منم . هر كه ازاين نان بخورد، تا ابد زنده مي ماند. اين نان در واقع همان بدن من است كه فدا مي كنم تا مردم نجات يابند.»
52 مردم با شنيدن اين سخن ، باز اعتراض كرده ، به يكديگر گفتند: «عجب حرفي مي زند! چطور مي خواهد بدنش را به ما بدهد تا بخوريم ؟»
53 پس عيسي باز فرمود: «اين كه مي گويم عين حقيقت است : تا بدن مسيح را نخوريد و خون او را ننوشيد، هرگز نمي توانيد زندگي جاويد داشته باشيد. 54 ولي كسي كه بدنم را بخورد و خونم را بنوشد زندگي جاويد دارد، و من در روز قيامت او را زنده خواهم ساخت . 55 چون بدنم خوراك واقعي و خونم نوشيدني واقعي است . 56 به همين دليل ، هر كه بدنم را بخورد و خونم را بنوشد، در من خواهد ماند و من در او. 57 من به قدرت پدرم خدا زندگي مي كنم ، همان كه مرا به اين دنيا فرستاد. شخصي نيز كه در من است ، به قدرت من زندگي مي كند. 58 نان واقعي منم كه از آسمان آمده ام . ناني كه اجداد شما در بيابان خوردند، نتوانست ايشان را براي هميشه زنده نگهدارد. اما هر كه از اين نان بخورد، براي هميشه زنده خواهد ماند.» 59 عيسي اين سخنان را در عبادتگاه كفرناحوم بيان كرد.
60 درك اين پيغام چنان سخت بود كه حتي شاگردان عيسي نيز به يكديگر مي گفتند: «خيلي مشكل است بفهميم چه مي خواهد بگويد. چه كسي مي تواند منظورش را درك كند؟»
61 عيسي متوجه شد كه شاگردان او نيز لب به اعتراض گشوده اند؛ پس به ايشان فرمود: «سخنان من شما را ناراحت كرده است ؟ 62 پس اگر ببينيد كه من دوباره به آسمان باز مي گردم ، چه حالي به شما دست خواهد داد؟ 63 فقط روح خدا به انسان زندگي جاويد مي دهد. كساني كه فقط يك بار متولد شده اند، با آن تولد جسماني ، هرگز اين هديه را دريافت نخواهند كرد. ولي اكنون به شما گفتم كه چگونه اين زندگي روحاني و واقعي را مي توانيد بدست آوريد. 64 بااينحال ، بعضي از شما به من ايمان نخواهيد آورد.» چون عيسي از همان ابتدا مي دانست چه كساني به اوايمان خواهند آورد و چه كسي به او خيانت خواهد كرد.
65 پس گفت : «به همين دليل گفتم فقط كسي مي تواند نزد من بيايد كه پدرم خدا او را بسوي من جذب كند.»
66 با شنيدن اين سخن ، بسياري از پيروانش از او روي گرداندند و ديگر او را پيروي نكردند. 67 آنگاه عيسي رو به آن دوازده شاگرد كرد و پرسيد: «شما نيز مي خواهيد برويد؟»
68 شمعون پطرس جواب داد: «استاد، نزد كه برويم ؟ فقط شماييد كه با سخنانتان به انسان زندگي جاويد مي دهيد. 69 و ما ايمان آورده ايم و مي دانيم كه شما فرزند مقدس خدا هستيد.»
70 آنگاه عيسي فرمود: «من خودم شما دوازده نفر را انتخاب كردم ؛ ولي يكي از شما بازيچه دست شيطان است .» 71 عيسي در باره يهودا پسر شمعون اِسخريوطي سخن مي گفت كه يكي از آن دوازده شاگرد بود و در آخر به عيسي خيانت كرد.

راهنما

يوحنا 6 . غذا دادن‌ به‌ 5000 نفر
اين‌ تنها معجزه‌اي‌ است‌ كه‌ هر چهار انجيل‌ آن‌ را نقل‌ كرده‌اند (متي‌ 13:14-33، مرقس‌ 32:6-52 ، لوقا 9 : 10 - 17). محل‌ معجزه‌، كنارة‌ شمال‌ شرقي‌ درياي‌ جليل‌، يعني‌ محلي‌ به‌ فاصلة‌ سه‌ كيلومتري‌ جنوب‌ شرقي‌ مدخل‌ رود اردن‌ مي‌باشد.
زمان‌ اين‌ معجزه‌، هنگام‌ عيد فصح‌ بود (6 : 4) يعني‌ يكسال‌ قبل‌ از مرگ‌ عيسي‌، هنگاميكه‌ مردم‌ كرورها كرور راهي‌ اورشليم‌ بودند. عيسي‌ خودش‌ در اين‌ فصح‌، به‌ اورشليم‌ نرفت‌ زيرا طي‌ ديدار قبلي‌، رهبران‌ قصد قتل‌ او را در دل‌ پرورانيده‌ بودند (1:5 و 17 و 18). احتمالاً اين‌ اولين‌ فصح‌ پس‌ از 12 سالگي‌ عيسي‌ است‌ كه‌ او به‌ اورشليم‌ نمي‌رود. او اين‌ عيد را با انجام‌ دادن‌ يكي‌ از حيرت‌آورترين‌ معجزات‌ خود براي‌ آنانيكه‌ عازم‌ عيد فصح‌ بودند، جشن‌ گرفت‌.
در اينجا بايد به‌ عشق‌ و علاقة‌ عيسي‌ نسبت‌ به‌ نظم‌ و ترتيب‌ توجه‌ نمود. او مردم‌ را در گروههاي‌ 50 نفري‌ و 100 نفري‌ نشانيد (مرقس‌ 6 : 39 - 40). به‌ احتمال‌ قوي‌ اين‌ گروهها بصورت‌ دايره‌ و يا نيم‌ دايره‌ به‌ اطرافش‌ حلقه‌ زده‌ بودند.
در ضمن‌ بايد توجه‌ داشت‌ براي‌ او خيلي‌ مهم‌ بود كه‌ چيزي‌ تلف‌ نشود. او دستور داد تا باقيماندة‌ نان‌ خود را جمع‌ كنند (12 و 13). تأثير معجزه‌ بسيار گويا بود. مردم‌ فوراً خواستند او را پادشاه‌ خود سازند (14 و 15).
عيسي‌ بر روي‌ آب‌ راه‌ مي‌رود (16 - 21). اين‌ واقعه‌ ساعت‌ 4 بامداد رخ‌ داده‌ است‌ (مرقس‌ 6:48). عيسي‌ آن‌ شب‌ را در كوه‌ در تنهايي‌ گذرانيده‌ بود (مرقس‌ 6 : 46).
شاگردان‌ از راه‌ بيت‌ صيدا (مرقس‌ 6 : 45) در حال‌ پارو زدن‌ راهي‌ كفرناحوم‌ بودند (يوحنا 6 : 7). بيت‌ صيدا كنار مدخل‌ رود اردن‌ بود و كفرناحوم‌ در 8 كيلومتري‌ جنوب‌ غربي‌ مدخل‌ اردن‌ واقع‌ بود (نقشة‌ 47). به‌ علت‌ طوفان‌ آنها سعي‌ داشتند خود را به‌ كنارة‌ دريا برسانند. وقتي‌ مسيح‌ ظاهر شد آنها 25 يا 30 تير پرتاب‌ از ساحل‌ دور شده‌ بودند، يعني‌ در واقع‌ نصف‌ راه‌ را كه‌ برابر 5 يا 6 كيلومتر مي‌باشد.
هنگاميكه‌ پطرس‌ عيسي‌ را بر آب‌ خرامان‌ ديد، او نيز خواست‌ همچنان‌ كند. پطرس‌ شخصيتي‌ دوست‌ داشتني‌، عزيز و بي‌پروا داشت‌! ولي‌ نزديك‌ بود غرق‌ شود. عيسي‌ نيز بخاطر بي‌ايماني‌ دلش‌، او را سرزنش‌ نمود. ما فكر مي‌كنيم‌ كه‌ پطرس‌ ايمان‌ خوبي‌ داشته‌ است‌ كه‌ عملاً روي‌ آب‌ راه‌ افتاد. ولي‌ ايمان‌ او فقط‌ از نظر انساني‌ خوب‌ بود، اين‌ ايمان‌ از ديدگاه‌ مسيح‌ خيلي‌ كوچك‌ بود.
سخنراني‌ مسيح‌ در مورد نان‌ حيات‌ (22 - 71). انجام‌ چنين‌ معجزة‌ عظيمي‌ توسط‌ عيسي‌ زيربناي‌ پيغام‌ ساده‌اي‌ بود كه‌ در مورد خدمت‌ واقعي‌ خود در اين‌ جهان‌ ارائه‌ داد.
هرچند عيسي‌ اوقات‌ فراواني‌ صرف‌ رفع‌ احتياجات‌ جهاني‌ مردم‌ مي‌نمود، اما هدف‌ اصلي‌ آمدن‌ او به‌ اين‌ جهان‌ نجات‌ جانهاي‌ آدميان‌ بود. وقتي‌ عيسي‌ اين‌ حقيقت‌ را به‌ آنان‌ گوشزد كرد، آنان‌ اشتياق‌ خود را به‌ عيسي‌ از دست‌ دادند. تا زمانيكه‌ احتياجات‌ جسمي‌ آنان‌ رفع‌ مي‌شد، عيسي‌ در نظر آنان‌ شخصيت‌ بزرگي‌ بود، بطوريكه‌ مي‌خواستند او را پادشاه‌ سازند.
ظاهراً تفكر عمومي‌ در مورد مسيح‌ اين‌ بود كه‌ او با آمدنش‌ چنان‌ نظم‌ اجتماعي‌ برقرار خواهد نمود كه‌ انسانها بدون‌ كار كردن‌، نان‌ روزانة‌ خود را بدست‌ آورند. خيلي‌ عالي‌ مي‌شد اگر آنها پادشاهي‌ مي‌داشتند كه‌ روزانه‌ بطور معجزه‌ آسايي‌ غذاي‌ آنها را فراهم‌ كند، درست‌ همانطور كه‌ روز قبل‌، عيسي‌ اين‌ آرزوي‌ آنان‌ را فراهم‌ كرده‌ بود و يا مثل‌ موسي‌ كه‌ در بيابان‌ به‌ آنها مَنّ داده‌ بود.
  • مطالعه 2564 مرتبه
  • آخرین تغییرات در %ب ظ, %02 %705 %1394 %15:%بهمن