7 رهبران مذهبی تلاش می کنند عیسی را دستگیر کنند

ترجمه شریف گویا

ترجمه شریف انجیل یوحنا


عیسی و برادران او
    1. بعد از آن عیسی در جلیل مسافرت می کرد. او نمیخواست دریهودیه باشد چون یهودیان قصد داشتند او را بکشند.
    2. همین که عید یهودیان یعنی عید خیمه ها نزدیک شد،
    3. برادران عیسی به او گفتند:« اینجا را ترک کن و به یهودیه برو تا پیروان تو کارهائی را که می کنی ببینند.
    4. کسی که می خواهد مشهور شود کارهای خود را پنهانی انجام نمی دهد، تو که این کارها را می کنی بگذار تمام دنیا تو را ببینند.»
    5. چونکه برادرانش هم به او ایمان نداشتند.
    6. عیسی به ایشان گفت:« هنوز وقت من نرسیده است، اما برای شما هر وقت مناسب است.
    7. دنیا نمی تواند از شما متنفر باشد اما از من نفرت دارد، زیرا من در بارۀ آن شهادت میدهم که کارهایش بد است.
    8. شما برای این عید بروید. من فعلا نمی آیم زیرا هنوز وقت من کاملا نرسیده است.»
    9. عیسی این را به آنان گفت و در جلیل ماند.
عیسی در اورشلیم
    1. بعد از آنکه برادرانش برای عید به اورشلیم رفتند، خود عیسی نیز بآنجا رفت ولی نه آشکارا بلکه پنهانی .
    2. یهودیان در ایام عید به دنبال او می گشتند و می پرسیدند:« او کجا است؟»
    3. در میان مردم در بارۀ او گفتگوی زیادی وجود داشت. بعضی میگفتند:« او آدم خوبی است.» و دیگران می گفتند:« نه، او مردم را گول میزند.»
    4. اما به علت ترس از یهودیان هیچ کس در بارۀ او بطور علنی چیزی نمی گفت.
    5. در اواسط ایام عید، عیسی به معبد آمد و به تعلیم دادن پرداخت.
    6. یهودیان با تعجب می گفتند:« این شخص که هرگز تعلیم نیافته است چگونه کتب مقدس را می داند؟»
    7. عیسی در جواب ایشان گفت:« آنچه من تعلیم میدهم از خود من نیست، بلکه از طرف فرستندۀ من است.
    8. کسی که مایل باشد ارادۀ او را انجام دهد، خواهد دانست که تعالیم من از جانب خدا است یا من فقط از خود سخن میگویم.
    9. هر که از خود سخن بگوید طالب جاه و جلال برای خود میباشد، اما کسی که طالب جلال فرستندۀ خود باشد آدمی است صادق و در او ناراستی نیست.
    10. مگر موسی شریعت را به شما نداد ــ شریعتی که هیچ یک از شما آن را عمل نمی کند؟ چرا میخواهید مرا بکشید؟»
    11. مردم در جواب گفتند:« تو دیو داری. چه کسی می خواهد تو را بکشد؟»
    12. عیسی جواب داد:« من یک کار کردم و همۀ شما از آن تعجب کردید.
    13. موسی قانون مربوط به ختنه را به شما داد ( هر چند از موسی شروع نشد بلکه از اجداد قوم ) و شما در روز سبت پسران خود را ختنه می کنید.
    14. پس اگر پسران خود را در روز سبت ختنه میکنید تا قانون موسی شکسته نشود، چرا به این دلیل که من در روز سبت به یک انسان سلامتی کامل بخشیدم بر من خشمگین شده اید؟
    15. از روی ظاهر قضاوت نکنید بلکه در قضاوتهای خود با انصاف باشید.
آیا او مسیح است؟
    1. پس بعضی از مردم اورشلیم گفتند:« آیا این همان کسی نیست که می خواهند او را بکشند؟
    2. ببینید، او در اینجا به طور علنی صحبت می کند و آنها چیزی به او نمی گویند. آیا حکمرانان ما واقعاً قبول دارند که او مسیح موعود است؟
    3. با وجود این ما همه میدانیم که این مرد اهل کجا است، اما وقتی مسیح ظهور کند هیچکس نخواهد دانست که او اهل کجاست.»
    4. از این رو وقتی عیسی در معبد تعلیم میداد با صدای بلند گفت:« شما مرا می شناسید و میدانید که اهل کجا هستم. ولی من به دلخواه خود نیامده ام زیرا فرستندۀ من حق است و شما او را نمی شناسید.
    5. اما من او را می شناسم زیرا از جانب او آمده ام و او مرا فرستاده است»
    6. در این وقت آنها خواستند او را دستگیر کنند، اما هیچ کس دست به طرف او دراز نکرد زیرا وقت او هنوز نرسیده بود.
    7. ولی عدۀ زیادی به او ایمان آوردند و می گفتند:« آیا وقتی مسیح ظهور کند از این شخص بیشتر معجزه می نماید؟»
کوشش برای بازداشت عیسی
    1. فریسیان آنچه را که مردم در بارۀ او بطور پنهانی می گفتند شنیدند. پس آنها و سران کاهنان پاسبانانی فرستادند تا عیسی را بازداشت کنند
    2. آنگاه عیسی گفت:« فقط مدت کوتاهی با شما خواهم بود و بعد به نزد فرستندۀ خود خواهم رفت.
    3. شما به دنبال من خواهید گشت اما مرا نخواهید یافت و به جائی که من خواهم بود شما نمی توانید بیائید.»
    4. پس یهودیان به یکدیگر گفتند:« کجا می خواهد برود که ما نتوانیم او را پیدا کنیم؟ آیا می خواهد پیش کسانی برود که در میان یونانیان پراکنده هستند و به یونانیان تعلیم دهد؟
    5. او می گوید:« به دنبال من خواهید گشت اما مرا نخواهید یافت و به جائیکه من خواهم بود شما نمی توانید بیائید. مقصود او از این حرف چیست؟»
نهرهای آب حیات
    1. در آخرین روز که مهمترین روز عید بود عیسی ایستاد و با صدای بلند گفت:« اگر کسی تشنه است پیش من بیاید و بنوشد.
    2. چنانکه کلام خدا میفرماید:« نهرهای آب زنده از درون آن کسی که به من ایمان بیاورد جاری خواهد گشت.»
    3. این سخنان را در بارۀ روح القدس، که می باید به مؤمنین او داده شود، میگفت و چون هنوز عیسی جلال نیافته بود روح القدس عطا نشده بود.
دودستگی در میان جمعیت
    1. بسیاری از کسانیکه این سخن را شنیدند گفتند:« این مرد واقعاً همان پیامبر موعود است.»
    2. دیگران گفتند:« او مسیح است.» و عده ای هم گفتند:« آیا مسیح از جلیل ظهور میکند؟
    3. مگر کتاب مقدس نمی گوید که مسیح باید از خاندان داود و اهل دهکده داود یعنی بیت لحم باشد؟»
    4. به این ترتیب در بارۀ او درمیان جمعیت دو دستگی به وجود آمد.
    5. عده ای خواستند او را دستگیر کنند، اما هیچ کس به طرف او دست دراز نکرد.
بی ایمانی سران یهود
  1. بعد از آن پاسبانان پیش سران کاهنان و فریسیان برگشتند. آنها از پاسبانان پرسیدند:« چرا او را نیاوردید؟»
  2. پاسبانان جواب دادند:« تا به حال هیچ کس مانند این مرد سخن نگفته است.»
  3. فریسیان در پاسخ گفتند:« آیا او شما را هم گمراه کرده است؟
  4. آیا کسی از رؤسا و فریسیان به او گرویده است؟
  5. و اما این آدمهائی که از شریعیت بی خبرند، ملعون هستند!»
  6. نیقودیموس، که در شب به دیدن عیسی آمده بود و یکی از آنها بود، از آنها پرسید:
  7. « آیا شریعت به ما اجازه میدهد کسی را محکوم کنیم بدون آنکه به سخنان او گوش دهیم و بدانیم چه کار کرده است؟»
در پاسخ به او گفتند:« مگر تو هم جلیلی هستی؟ بررسی کن و ببین که هیچ پیامبری از جلیل ظهورنکرده است.»

ترجمه قدیمی( انجیل یوحنا )


برادران‌ عيسي‌ او را تحقير مي‌كنند
و بعد از آن‌ عيسي‌ در جليل‌ مي‌گشت‌ زيرا نمي‌خواست‌ در يهوديّه‌ راه‌ رود چونكه‌ يهوديان‌ قصد قتل‌ او مي‌داشتند. 2 و عيد يهود كه‌ عيد خيمه‌ها باشد نزديك‌ بود. 3 پس‌ برادرانش‌ بدو گفتند: «از اينجا روانه‌ شده‌، به‌ يهوديّه‌ برو تا شاگردانت‌ نيز آن‌ اعمالي‌ را كه‌ تو مي‌كني‌ ببينند، 4 زيرا هر كه‌ مي‌خواهد آشكار شود، در پنهاني‌ كار نمي‌كند. پس‌ اگر اين‌ كارها را مي‌كني‌، خود را به‌ جهان‌ بنما.» 5 زيرا كه‌ برادرانش‌ نيز به‌ او ايمان‌ نياورده‌ بودند. 6 آنگاه‌ عيسي‌ بديشان‌ گفت‌: «وقت‌من‌ هنوز نرسيده‌، امّا وقت‌ شما هميشه‌ حاضر است‌. 7 جهان‌ نمي‌تواند شما را دشمن‌ دارد و ليكن‌ مرا دشمن‌ مي‌دارد زيرا كه‌ من‌ بر آن‌ شهادت‌ مي‌دهم‌ كه‌ اعمالش‌ بد است‌. 8 شما براي‌ اين‌ عيد برويد. من‌ حال‌ به‌ اين‌ عيد نمي‌آيم‌ زيرا كه‌ وقت‌ من‌ هنوز تمام‌ نشده‌ است‌.» 9 چون‌ اين‌ را بديشان‌ گفت‌، در جليل‌ توقّف‌ نمود.
عيسي‌ آشكارا در خانه‌ خدا
تعليم‌ مي‌دهد
10 ليكن‌ چون‌ برادرانش‌ براي‌ عيد رفته‌ بودند، او نيز آمد، نه‌ آشكار بلكه‌ در خفا. 11 امّا يهوديان‌ در عيد او را جستجو نموده‌، مي‌گفتند كه‌ او كجا است‌. 12 و در ميان‌ مردم‌ درباره‌ او همهمه‌ بسيار بود. بعضي‌ مي‌گفتند كه‌ مردي‌ نيكو است‌ و ديگران‌ مي‌گفتند ني‌ بلكه‌ گمراه‌ كننده‌ قوم‌ است‌. 13 و ليكن‌ بسبب‌ ترس‌ از يهود، هيچ‌كس‌ درباره‌ او ظاهراً حرف‌ نمي‌زد.
14 و چون‌ نصف‌ عيد گذشته‌ بود، عيسي‌ به‌ هيكل‌ آمده‌، تعليم‌ مي‌داد. 15 و يهوديان‌ تعجّب‌ نموده‌، گفتند: «اين‌ شخص‌ هرگز تعليم‌ نيافته‌، چگونه‌ كتب‌ را مي‌داند؟» 16 عيسي‌ در جواب‌ ايشان‌ گفت‌: «تعليم‌ من‌ از من‌ نيست‌، بلكه‌ از فرستنده‌ من‌. 17 اگر كسي‌ بخواهد اراده‌ او را به‌ عمل‌ آرد، درباره‌ تعليم‌ خواهد دانست‌ كه‌ از خدا است‌ يا آنكه‌ من‌ از خود سخن‌ مي‌رانم‌. 18 هر كه‌ از خود سخن‌ گويد، جلال‌ خود را طالب‌ بُوَد و امّا هر كه‌ طالب‌ جلال‌ فرستنده‌ خود باشد، او صادق‌ است‌ و در او ناراستي‌ نيست‌. 19 آيا موسي‌ تورات‌ را به‌ شما نداده‌ است‌؟ و حال‌ آنكه‌ كسي‌ از شمانيست‌ كه‌ به‌ تورات‌ عمل‌ كند. از براي‌ چه‌ مي‌خواهيد مرا به‌ قتل‌ رسانيد؟» 20 آنگاه‌ همه‌ در جواب‌ گفتند: «تو ديو داري‌! كِه‌ اراده‌ دارد تو را بكشد؟» 21 عيسي‌ در جواب‌ ايشان‌ گفت‌: «يك‌ عمل‌ نمودم‌ وهمه‌ شما از آن‌ متعجّب‌ شديد. 22 موسي‌ ختنه‌ را به‌ شما داد نه‌ آنكه‌ از موسي‌ باشد بلكه‌ از اجداد و در روز سَبَّت‌ مردم‌ را ختنه‌ مي‌كنيد. 23 پس‌ اگر كسي‌ در روز سَبَّت‌ مختون‌ شود تا شريعت‌ موسي‌ شكسته‌ نشود، چرا بر من‌ خشم‌ مي‌آوريد از آن‌ سبب‌ كه‌ در روز سَبَّت‌ شخصي‌ را شفاي‌ كامل‌ دادم‌؟ 24 بحسب‌ ظاهر داوري‌ مكنيد بلكه‌ به‌ راستي‌ داوري‌ نماييد.»
25 پس‌ بعضي‌ از اهل‌ اورشليم‌ گفتند: «آيا اين‌ آن‌ نيست‌ كه‌ قصد قتل‌ او دارند؟ 26 و اينك‌ آشكارا حرف‌ مي‌زند و بدو هيچ‌ نمي‌گويند. آيا رؤسا يقيناً مي‌دانند كه‌ او در حقيقت‌ مسيح‌ است‌؟ 27 ليكن‌ اين‌ شخص‌ را مي‌دانيم‌ از كجا است‌، امّا مسيح‌ چون‌ آيد هيچ‌كس‌ نمي‌شناسد كه‌ از كجا است‌.» 28 و عيسي‌ چون‌ در هيكل‌ تعليم‌ مي‌داد، ندا كرده‌، گفت‌: «مرا مي‌شناسيد و نيز مي‌دانيد از كجا هستم‌ و از خود نيامده‌ام‌ بلكه‌ فرستنده‌ من‌ حقّ است‌ كه‌ شما او را نمي‌شناسيد. 29 امّا من‌ او را مي‌شناسم‌ زيرا كه‌ از او هستم‌ و او مرا فرستاده‌ است‌.» 30 آنگاه‌ خواستند او را گرفتار كنند وليكن‌ كسي‌ بر او دست‌ نينداخت‌ زيرا كه‌ ساعت‌ او هنوز نرسيده‌ بود. 31 آنگاه‌ بسياري‌ از آن‌ گروه‌ بدو ايمان‌ آوردند و گفتند: «آيا چون‌ مسيح‌ آيد، معجزات‌ بيشتر از اينها كه‌ اين‌ شخص‌ مي‌نمايد، خواهد نمود؟»
رهبران‌ مذهبي‌ تلاش‌ مي‌كنند او را دستگير كنند
32 چون‌ فريسيان‌ شنيدند كه‌ خلق‌ درباره‌ او اين‌ همهمه‌ مي‌كنند، فريسيان‌ و رؤساي‌ كَهَنَه‌ خادمان‌ فرستادند تا او را بگيرند. 33 آنگاه‌ عيسي‌ گفت‌: «اندك‌ زماني‌ ديگر با شما هستم‌، بعد نزد فرستنده‌ خود مي‌روم‌. 34 و مرا طلب‌ خواهيد كرد و نخواهيد يافت‌ و آنجايي‌ كه‌ من‌ هستم‌ شما نمي‌توانيد آمد.» 35 پس‌ يهوديان‌ با يكديگر گفتند: «او كجا مي‌خواهد برود كه‌ ما او را نمي‌يابيم‌؟ آيا اراده‌ دارد به‌سوي‌ پراكندگان‌ يونانيان‌ رود و يونانيان‌ را تعليم‌ دهد؟ 36 اين‌ چه‌ كلامي‌ است‌ كه‌ گفت‌ مرا طلب‌ خواهيد كرد و نخواهيد يافت‌ و جايي‌ كه‌ من‌ هستم‌ شما نمي‌توانيد آمد؟»
37 و در روز آخر كه‌ روز بزرگ‌ عيد بود، عيسي‌ ايستاده‌، ندا كرد و گفت‌: «هر كه‌ تشنه‌ باشد نزد من‌ آيد و بنوشد. 38 كسي‌ كه‌ به‌ من‌ ايمان‌ آورد، چنانكه‌ كتاب‌ مي‌گويد، از بطن‌ او نهرهاي‌ آب‌ زنده‌ جاري‌ خواهد شد.» 39 امّا اين‌ را گفت‌ درباره‌ روح‌ كه‌ هر كه‌ به‌ او ايمان‌ آرد او را خواهد يافت‌ زيرا كه‌ روح‌القدس‌ هنوز عطا نشده‌ بود، چونكه‌ عيسي‌ تا به‌ حال‌ جلال‌ نيافته‌ بود.
40 آنگاه‌ بسياري‌ از آن‌ گروه‌، چون‌ اين‌ كلام‌ را شنيدند، گفتند: «در حقيقت‌ اين‌ شخص‌ همان‌ نبي‌ است‌.» 41 و بعضي‌ گفتند: «او مسيح‌ است‌.» و بعضي‌ گفتند: «مگر مسيح‌ از جليل‌ خواهد آمد؟ 42 آيا كتاب‌ نگفته‌ است‌ كه‌ از نسل‌ داود و از بيت‌لحم‌، دهي‌ كه‌ داود در آن‌ بود، مسيح‌ ظاهرخواهد شد؟» 43 پس‌ درباره‌ او در ميان‌ مردم‌ اختلاف‌ افتاد. 44 و بعضي‌ از ايشان‌ خواستند او را بگيرند و لكن‌ هيچ‌كس‌ بر او دست‌ نينداخت‌.
45 پس‌ خادمان‌ نزد رؤساي‌ كَهَنَه‌ و فريسيان‌ آمدند. آنها بديشان‌ گفتند: «براي‌ چه‌ او را نياورديد؟» 46 خادمان‌ در جواب‌ گفتند: «هرگز كسي‌ مثل‌ اين‌ شخص‌ سخن‌ نگفته‌ است‌!» 47 آنگاه‌ فريسيان‌ در جواب‌ ايشان‌ گفتند: «آيا شما نيز گمراه‌ شده‌ايد؟ 48 مگر كسي‌ از سرداران‌ يا از فريسيان‌ به‌ او ايمان‌ آورده‌ است‌؟ 49 وليكن‌ اين‌ گروه‌ كه‌ شريعت‌ را نمي‌دانند، ملعون‌ مي‌باشند.» 50 نيقوديموس‌، آنكه‌ در شب‌ نزد او آمده‌ و يكي‌ از ايشان‌ بود، بديشان‌ گفت‌: 51 «آيا شريعت‌ ما بر كسي‌ فتوي‌ مي‌دهد، جز آنكه‌ اوّل‌ سخن‌ او را بشنوند و كار او را دريافت‌ كنند؟» 52 ايشان‌ در جواب‌ وي‌ گفتند: «مگر تو نيز جليلي‌ هستي‌؟ تفحّص‌ كن‌ و ببين‌ زيرا كه‌ هيچ‌ نبي‌ از جليل‌ برنخاسته‌ است‌.» پس‌ هر يك‌ به‌ خانه‌ خود رفتند.


ترجمه هزاره نو



ترجمه تفسیری

عيسي در اورشليم
پس از آن عيسـي به ايالت جليل رفت و در دهات آنجا مي گشت تا از يهوديه دور باشد، چون در آنجا سران يهود مي خواستند او را بكشند. 2 اما عيد «خيمه ها» كه يكي از اعياد بزرگ يهود بود، نزديك مي شد. 3 پس برادران عيسي به او اصرار مي كردند تا به يهوديه برود و در مراسم عيد شركت كند. ايشان با طعنه به او مي گفتند: «به يهوديه برو تا عده بيشتري معجزات تو را ببينند. 4 چون اگر بخواهي خود را اينطور پنهان كني ، هرگز به شهرت نخواهي رسيد. اگر براستي شخص بزرگي هستي ، اين را به دنيا ثابت كن .» 5 حتي برادرانش نيز به او ايمان نداشتند.
6 عيسي جواب داد: « من نمي توانم حالا بروم ، ولي شما مي توانيد. الان وقت آمدن من نيست . ولي براي شما فرقي ندارد كي برويد، 7 چون مردم دنيا از شما نفرت ندارند ولـي از من متنفرند، زيـرا من اعمـال زشت و گناه آلودشان را به ايشان گوشزد مي كنم . 8 شما الان برويد و در مراسم عيد شركت كنيد. ولي من بعد، در وقت مناسب خواهم آمد.» 9و10 ايشان رفتند، ولي عيسي ماند.
سپس ، عيسي نيز براي عيد رفت ، اما طوري كه كسي متوجه آمدن او نشد. 11 در آنجا سران يهود او را جستجو مي كردند و با كنجكاوي از يكديگر مي پرسيدند: «پس عيسي كجاست ؟»
12 در ميان مردم نيز بحث زياد بود. برخي طرفدار او بودند و مي گفتند: «عيسي مرد بزرگواري است »، و برخي مخالف او بودند و مي گفتند: «نه ، عيسي مردم را گمراه مي كند». 13 با اينحال ، هيچكس جرأت نمي كرد آزادانه درباره او اظهار نظر كند، چون از سران قوم مي ترسيدند.
14 وقتي نيمي از ايام عيد سپري شده بود، عيسي وارد خانة خدا شد و براي مردم موعظه كرد. 15 سران قوم يهود از سخنان او تعجب كردند و به يكديگر گفتند: «عجيب است ! چگونه امكان دارد شخصي كه هيچوقت در مدرسه ديني ما درس نخوانده است ، اينقدر معلومات داشته باشد؟»
16 عيسي به ايشان فرمود: «آنچه به شما مي گويم ، از فكر و نظر خودم نيست بلكه از خدايي است كه مرا فرستاده است . 17 اگر كسي براستي بخواهد مطابق خواست خدا زندگي كند، پي خواهد برد كه آنچه من مي گويم ، از خداست نه از خودم . 18 كسي كه نظر خود را بگويد، هدفش اينست كه مورد توجه مردم قرار گيرد؛ ولي كسي كه مي خواهد خدا مورد تمجيد و ستايش واقع شود، او شخص درستكار و بي ريايي است . 19 مگر موسي تورات را به شما نداده است ؟ پس چرا دستورات آن را اطاعت نمي كنيد؛ اگر مي گوييد مي كنيم ، پس چرا مي خواهيد مرا بكشيد؟»
20 ايشان از اين سخن ، يكه خوردند و گفتند: «تو بكلي عقلت را از دست داده اي ! چه كسي مي خواهد تو را بكشد؟»
21 عيسي جواب داد: «من يك بيمار را در روز شنبه شفا دادم و همه تعجب كرديد. 22 درصورتي كه خود شما نيز روز شنبه كار مي كنيد. به دستور موسي پسرانتان را حتي در روز شنبه ختنه مي كنيد. (البته ختنه از زمان ابراهيم رسم شد، نه از زمان موسي .)23 اگر روز ختنه بچه به شنبه بيفتد، شما او را در روز شنبه ختنه مي كنيد تا شريعت موسي را نشكسته باشيد. پس چرا مرا محكوم مي كنيد كه روز شنبه يك بيمار را شفاي كامل دادم ؟ 24 به راستي قضاوت كنيد، نه به ظاهر.»


آيا او مسيح است ؟
25 بعضي از مردم اورشليم به يكديگر گفتند: «مگر اين همان نيست كه مي خواهند او را بكشند؟ 26 پس چطور حالا آزادانه موعظه مي كند و كسي به او چيزي نمي گويد؟ شايد سران قوم ما نيز سرانجام پي برده اند كه او همان مسيح است . 27 ولي اين غيرممكن است . چون ما شنيده ايم كه وقتي مسيح بيايد، هيچكس نمي داند از كجا آمده است . درصورتي كه ما همه مي دانيم كه اين شخص كجا متولد شده است .»
28 پس عيسي به هنگام موعظه خود در خانه خدا به مردم فرمود: «شما البته مرا مي شناسيد و مي دانيد كجا متولد و كجا بزرگ شده ام . ولي من از طرف كسي آمده ام كه شما او را نمي شناسيد، او حقيقت محض است . 29 من او را مي شناسم براي اينكه از او هستم و اوست كه مرا نزد شما فرستاد.»
30 با شنيدن اين سخنان ، سران قوم خواستند او را بگيرند ولي كسي جرأت اين كار را بخود نداد، چون هنوز زمان مقرر نرسيده بود. 31 با وجود اين ، در همان وقت بسياري ايمان آوردند كه او همان مسيح است و به يكديگر گفتند: «آيا انتظار داريد مسيح كه چشم براهش بوديم ، از اين بيشتر معجزه كند؟»

دستور دستگيري عيسي
32 هنگامي كه فريسيان و سران كاهنان شنيدند مردم درباره عيسي چه مي گويند، بي درنگ مأموراني فرستادند تا او را بگيرند. 33 آنگاه عيسي به مردم فرمود: «من فقط مدت كوتاهي در ميان شما خواهم بود. پس از آن ، نزد فرستنده خـود بازخواهم گشت . 34 آنگاه شما مرا جستجو خواهيـد كرد، اما مرا نخواهيد يافت و به جايي نيز كه مي روم ، نمي توانيد راه يابيد.»
35 سران قوم از اين گفته عيسي تعجب كردند و از يكديگر پرسيدند: «مگر كجا مي خواهد برود؟ شايد مي خواهد از اين مملكت خارج شود و نزد يهوديان ساير ممالك برود. شايد هم مي خواهد پيش غير يهودي ها برود. 36 منظورش چه بود كه گفت : «مرا جستجو خواهيد كرد، اما مرا نخواهيد يافت و به جايي نيز كه مي روم ، نمي توانيد راه يابيد»؟
37 روز آخر كه مهمترين روز عيد بود، عيسي با صداي بلند به مردم فرمود: «هر كه تشنه است ، نزد من بيايد و بنوشد. 38 چنانكه كتاب آسماني مي فرمايد، هر كه به من ايمان بياورد، از وجود او نهرهاي آب زنده جاري خواهد شد.»
39 منظور عيسي از نهرهاي آب زنده ، همان روح القدس بود كه به كساني داده مي شود كه به عيسي ايمان آورند. ولي روح القدس هنوز به كسي عطا نشده بود، چون عيسي هنوز به جلال خود در آسمان بازنگشته بود.
40 وقتي مردم اين سخن را از عيسي شنيدند، گفتند: «براستي اين بايد همان پيامبري باشد كه پيش از مسيح مي آيد.» 41و42 ديگران گفتند: «اين خود مسيح است .» بعضي نيز مي گفتند: «اين مرد نمي تواند مسيح باشد. آيا مسيح از جليل مي آيد؟ چون كتاب آسماني مي گويد كه مسيح از نسل داود پادشاه است و در دهكده بيت لحم ، زادگاه داود، متولد مي شود.»
43 پس ، مردم چند دسته شدند. 44 بعضي نيز خواستند او را بگيرند ولي كسي دست بسوي او دراز نكرد.
45 مأموراني كه رفته بودند تا عيسي را بگيرند، دست خالي بازگشتند. فريسي ها و سران كاهنان پرسيدند: «پس چرا او را نياورديد؟»
46 گفتند: «هيچكس تابحال مانند اين مرد سخناني چنين دلنشين نگفته است .»
47 فريسي ها ايشان را ريشخند كرده ، گفتند: «پس شما هم فريب خورده ايد؟ 48 آيا حتي يك نفر از ما سران قوم و فريسي ها ايمان آورده ايم كه او مسيح است ؟ 49 اين مردم نادان كه به او ايمان آورده اند، شريعت را نمي دانند. لعنت خدا بر ايشان باد!»

50و51 در اينجا نيقوديموس برخاست و گفت : «آيا شريعت به ما اجازه مي دهد كسي را بدون محاكمه محكوم كنيم ؟» نيقوديموس يكي از سران قوم يهود بود و او همان كسي است كه يك شب مخفيانه براي گفت و شنود نزد عيسي آمد.
52 به او جواب دادند: «مگر تو هم جليلي هستي ؟ برو كتاب آسماني را با دقت بخوان تا ببيني كه هيچ پيامبري از جليل ظهور نمي كند.»
پس از اين سخن ، همه برخاستند و به خانه هاي خود رفتند.

راهنما

يوحنا 7 . بازگشت‌ عيسي‌ به‌ اورشليم‌
عيسي‌ پس‌ از يكسال‌ و نيم‌ مجدداً به‌ اورشليم‌ مي‌آيد. اين‌ جريان‌ به‌ هنگام‌ عيد خيمه‌ها (ماه‌ اكتبر) يعني‌ شش‌ ماه‌ قبل‌ از مرگ‌ عيسي‌ صورت‌ گرفت‌. در طي‌ سفر اول‌، او شخصي‌ را در روز سبت‌ شفا داده‌ بود و اعلام‌ كرده‌ بود كه‌ پسر خدا مي‌باشد (5 : 17 و 18) و به‌ همين‌ دليل‌ بود كه‌ آنها تصميم‌ به‌ قتل‌ او گرفتند. او در مدت‌ بين‌ اين‌ دو سفر، از آنان‌ دوري‌ گزيده‌ بود (يوحنا 6 : 4).
ولي‌ كار او در حال‌ حاضر اين‌ بود كه‌ نزديك‌ بيايد و مجدداً براي‌ ارائة‌ مفصل‌تر ادعاي‌ خود مبني‌ بر اينكه‌ خدا او را فرستاده‌ است‌، به‌ پايتخت‌ قوم‌ خود برود. گرچه‌ زمان‌ براي‌ مرگ‌ او به‌ كمال‌ نرسيده‌ بود، با اينكه‌ مي‌دانست‌ قصد قتل‌ او را دارند (نقشة‌ قتل‌ او بر ملا شده‌ بود 7 : 25)، بطور ناشناخته‌ بسوي‌ اورشليم‌ رفت‌ تا زمانيكه‌ در ميان‌ مردم‌ در هيكل‌ ظاهر شد. آنجا سخنراني‌ خود را با اشاره‌ به‌ نقشة‌ قتلي‌ كه‌ كشيده‌اند، آغاز كرد (7 : 19 - 23).
وقتي‌ حاكمان‌ اين‌ را شنيدند، سربازان‌ را فرستادند تا او را دستگير كنند. ولي‌ هيبت‌ حضور مسيح‌ آنان‌ را گرفت‌. او همچنان‌ پيغام‌ خود را از جانب‌ خدا ارائه‌ مي‌داد.
الوهيت‌ عيسي‌
عيسي‌ در هر 4 انجيل‌ «پسر خدا» ناميده‌ شده‌ است‌.
متي‌، 3 : 17 ؛ 4: 3 و 6 ؛ 8 : 29 ؛ 14 : 33 ؛ 16 : 16 ؛ 17 : 5 ؛ 26 : 63 ؛ 27 : 54
مرقس‌، 1 : 1 ؛ 1 : 11 ؛ 3 : 11 ؛ 5 : 7 ؛ 9 : 7 ؛ 14 : 61 و 62
لوقا، 1 : 32 و 35 ؛ 3 : 22 ؛ 4 : 41 ؛ 9 : 35 ؛ 22 : 70
يوحنا، 1 : 34 ؛ 1 : 49 ؛ 3 : 16 و 18 ؛ 5 : 24 و 25 ؛ 9 : 35 ؛ 10 : 36 ؛ 19 : 7 ؛ 20 : 31
عيسي‌ خود را «پسر خدا» ناميد (يوحنا 5 : 25) و «خود را مساوي‌ خدا مي‌ساخت‌» (يوحنا 17:5و 18). او سه‌ مرتبه‌ قاطعانه‌ گفت‌ «من‌ پسر خدا هستم‌» (مرقس‌ 14 : 61 و 62، يوحنا 35:9-37، 10 : 36)
عيسي‌ مكرراً عباراتي‌ بكار مي‌گرفت‌ كه‌ تنها مي‌تواند پيشگويي‌ الوهيت‌ او باشد.
«راستي‌ ... هستم‌» (يوحنا 14 : 6)
«راه‌ ... هستم‌» (راه‌ بسوي‌ خدا) (يوحنا 14 : 6)
«در هستم‌، هر كه‌ از من‌ داخل‌ گردد، نجات‌ يابد و بيرون‌ و درون‌ خرامد و علوفه‌ يابد» (يوحنا 9:1)
«هيچكس‌ نزد پدر جز بوسيلة‌ من‌ نمي‌آيد» (يوحنا 14 : 6)
«من‌ نان‌ حيات‌ هستم‌» (يوحنا 6 : 35 و 38)
«من‌ حيات‌ هستم‌» (يوحنا 11 : 25 و 14 : 6)
«من‌ قيامت‌ هستم‌» (يوحنا 11 : 25)
«هر كه‌ به‌ من‌ ايمان‌ آورد تا به‌ ابد نخواهد مرد» (يوحنا 11 : 26)
«من‌ مسيح‌ هستم‌» (يوحنا 4 : 25 - 26)
«پيش‌ از آنكه‌ ابراهيم‌ پيدا شود من‌ هستم‌» (يوحنا 8 : 58). اين‌ گفتة‌ بسيار عجيبي‌ است‌، فراتر از درك‌ محدودة‌ انسان‌ فاني‌. او گذر زمان‌ را حذف‌ مي‌كند و گذشته‌ و آينده‌ را در يكي‌ جمع‌ مي‌كند كه‌ همان‌ زمان‌ حال‌ ابدي‌ است‌.
«اي‌ پدر مرا نزد خود جلال‌ ده‌ به‌ همان‌ جلالي‌ كه‌ قبل‌ از آفرينش‌ جهان‌ نزد تو داشتم‌» (يوحنا 5:17)
«كسي‌ كه‌ مرا ديد، پدر را ديده‌ است‌» (يوحنا 14 : 19)
«من‌ و پدر يك‌ هستيم‌» (يوحنا 30:10)
«تمامي‌ قدرت‌ در آسمان‌ و بر زمين‌ به‌ من‌ داده‌ شده‌ است‌» (متي‌ 28 : 18)
«من‌ هر روزه‌ تا انقضاي‌ عالم‌ همراه‌ شما مي‌باشم‌» (متي‌ 28 : 20)
چه‌ كس‌ ديگري‌ مي‌توانست‌ چنين‌ ادعاهايي‌ در مورد خود داشته‌ باشد؟ اين‌ چيزها را به‌ چه‌ شخص‌ ديگري‌ مي‌توانيم‌ نسبت‌ دهيم‌؟
مرقس‌ عيسي‌ را «پسر خدا» ناميد (مرقس‌ 1 : 1)
يوحنا عيسي‌ را «پسر خدا» ناميد (يوحنا 3 : 16 و 18 ، 20 : 31)
يحيي‌ تعميد دهنده‌ عيسي‌ را «پسر خدا» ناميد (يوحنا 1 : 34)
نتنائيل‌ عيسي‌ را «پسر خدا» ناميد (يوحنا 1 : 49)
پطرس‌ عيسي‌ را «پسر خدا» ناميد (متي‌ 16 : 16)
مرتا عيسي‌ را «پسر خدا» ناميد (يوحنا 11 : 27)
شاگردان‌ عيسي‌ را «پسر خدا» ناميدند (متي‌ 14 : 33)
جبرائيل‌ عيسي‌ را «پسر خدا» ناميد (لوقا 1 : 32 و 35)
خود خدا عيسي‌ را «پسر حبيب‌» خود ناميد (متي‌ 3 : 17 ، 17 : 5 ، مرقس‌ 1 : 11 ، 9 : 7 ، لوقا 22:3 ، 9 : 35).
ارواح‌ ناپاك‌ او را «پسر خدا» ناميدند (متي‌ 8 : 29 ، مرقس‌ 3 : 11 ، 5 : 7 ، لوقا 4 : 41).
بوضوح‌ مشخص‌ بود كه‌ عيسي‌ چنين‌ ادعايي‌ كرده‌ است‌:
«اگر تو پسر خدا هستي‌» (متي‌ 4 : 3 و 6)
«في‌الحقيقه‌ تو پسر خدا هستي‌» (متي‌ 14 : 33)
«اگر پسر خدا هستي‌ از صليب‌ فرود بيا (متي‌ 27 : 40)
او گفت‌ «پسر خدا هستم‌» (متي‌ 27 : 43)
«في‌الواقع‌ اين‌ شخص‌ پسر خدا بود» (متي‌ 27 : 54)
«خود را پسر خدا ساخته‌ است‌» (يوحنا 19 : 7)
انبياي‌ عهد عتيق‌، الوهيت‌ او را پيشگويي‌ كرده‌ بودند، «اسم‌ او خداي‌ قدير و پسر سرمدي‌ خواهد بود» (اشعيا 9 : 6). «اسمي‌ كه‌ بدان‌ ناميده‌ مي‌شود اين‌ است‌ يهوه‌ صدقينو (يهوه‌ عدالت‌ ما)» (ارميا 6:23 ، 16:33). «آن‌ روز خاندان‌ داود مانند خدا خواهند بود» (زكريا 12 : 8).
«صخره‌اي‌» كه‌ عيسي‌ گفت‌ كليساي‌ خود را بر آن‌ بنا خواهد كرد (متي‌ 16 : 18) سمبولي‌ بود از اين‌ حقيقت‌ كه‌ عيسي‌ پسر خدا است‌.
خود عيسي‌ خدا ناميده‌ شده‌ است‌ (يوحنا 1 : 1 ، 10 : 33 ، 20 : 28 ؛ روميان‌ 9 : 5 ؛ كولسيان‌ 16:1، 2 : 9 ؛ اول‌ تيموتائوس‌ 1 : 17 ؛ عبرانيان‌ 1 : 8 ؛ اول‌ يوحنا 5 : 20 ؛ يهودا 25).
بنابراين‌ نه‌ كتاب‌مقدس‌ و نه‌ خود عيسي‌ هيچ‌ موردي‌ براي‌ شك‌ در مورد شخصيت‌ عيسي‌ بر جاي‌ نمي‌گذارد. چرا اين‌ حقايق‌ ثبت‌ شده‌ را همانطور كه‌ هستند، نپذيريم‌؟ اگر او از يك‌ انسان‌ نيكو چيزي‌ بيش‌ نبود، فقط‌ مي‌توانست‌ يك‌ نمونه‌ شخصيتي‌ خوب‌ از خود بر جاي‌ بگذارد. ولي‌ اگر او حقيقتاً خدا بود، پس‌ مي‌تواند هم‌ نجات‌ دهنده‌ و هم‌ نمونة‌ عالي‌ ما باشد.
  • مطالعه 1674 مرتبه
  • آخرین تغییرات در %ب ظ, %02 %706 %1394 %15:%بهمن