ترجمه قدیمی گویا
|
فرياد كمك
سرود و مزمور بنيقورح براي سالار مغنيان بر مَحْلَتْ لَعَّنوتْ. قصيدة هيمانِ اَزْراحي
اي يَهُوَه خداي نجات من، شب و روز نزد تو فرياد كردهام. 2 دعاي من به حضور تو برسد، به نالة من گوش خود را فراگير. 3 زيرا كه جان من از بلايا پر شده است و زندگانيام به قبر نزديك گرديده. 4 از فروروندگان به هاويه شمرده شدهام و مثل مرد بيقوّت گشتهام. 5 در ميان مردگان منفرد شده، مثل كُشتگان كه در قبر خوابيدهاند، كه ايشان را ديگر به ياد نخواهي آورد و از دست تو منقطع شدهاند. 6 مرا در هاوية اسفل گذاشتهاي، در ظلمت در ژرفيها. 7 خشم تو بر من سنگين شده است و به همة امواج خود مرا مبتلا ساختهاي، سِلاه. 8 آشنايانم را از من دور كرده، و مرا مكروه ايشان گردانيدهاي. محبوس شده، بيرون نميتوانم آمد. 9 چشمانم از مذلت كاهيده شد. اي خداوند ، نزد تو فرياد كردهام تماميِ روز. دستهاي خود را به تو دراز كردهام.
10 آيا براي مردگان كاري عجيب خواهي كرد؟ مگر مردگان برخاسته، تو را حمد خواهند گفت؟ سلاه. 11 آيا رحمت تو در قبر مذكور خواهد شد؟ و امانت تو در هلاكت؟ 12 آيا كار عجيب تو در ظلمت اعلام ميشود و عدالت تو در زمين فراموشي؟ 13 و اما من نزد تو اي خداوند فرياد برآوردهام و بامدادان دعاي من در پيش توميآيد. 14 اي خداوند چرا جان مرا ترك كرده، و روي خود را از من پنهان نمودهاي. 15 من مستمند و از طفوليت مشرف بر موت شدهام. ترسهاي تو را متحّمل شده، متحير گرديدهام. 16 حدّت خشم تو بر من گذشته است و خوفهاي تو مرا هلاك ساخته. 17 مثل آب دور مرا گرفته است تماميِ روز و مرا از هر سو احاطه نموده. 18 ياران و دوستان را از من دور كردهاي و آشنايانم را در تاريكي.
فرياد كمك
اي خداوند، اي خداي نجات من، شب و روز در حضـور تـو گريه و زاري كـردهام. 2 دعاي مرا بشنو و به نالهام توجه فرمـا. 3 زندگـي من پر از رنج و مصيبت است؛ جانم به لب رسيـده است! 4 رمقي در من نمانده است؛ مانند مرده شدهام، 5 مانند كشتهاي كه به قبر سپرده شده، مانند مـردهاي كه ديگـر به ياد نخواهي آورد و لطف خود را شامل حالش نخواهي فرمود. 6 تو مرا به اعماق تاريكي انداختهاي 7 غضب تو بر من سنگيني ميكند؛ طوفان خشم تو مرا در بر گرفته است. 8 آشنايانم را از من دور كردهاي و آنها را از من بيزار ساختهاي. چنان گرفتار شدهام كه نميتوانم براي خلاصي خود چارهاي بيانديشم. 9 چشمانم از شدت گريه ضعيف شدهاند. اي خداوند، هر روز از تو درخواست كمك نموده و دست نياز بسويت دراز ميكنـم تا بر من رحم كنـي. 10 وقتي بميرم، ديگر معجزات و كمك تو برايم چه فايده خواهد داشت؟ آنوقت ديگر چگـونه ميتوانم تـو را ستايـش كنـم؟ 11 مگر آنانـي كه در قبـر هستنـد ميتوانند از رحمت و وفاداري تو سخن بگويند؟ 12 آيا معجزه تو در آن مكان تاريك ديده ميشود؟ آيا ميتوان در عالم خاموشي از وفاداري و عدالت تو سخن گفت؟
راهنما
مزمور 88 . زندگي دردمند