ترجمه قدیمی گویا
|
خيانت در مال حرام
و بنياسرائيل در آنچه حرام شده بود خيانت ورزيدند، زيرا عَخان ابن كَرْمي ابن زَبْدي ابن زارَح از سبط يهودا، از آنچه حرام شده بود گرفت، و غضب خداوند بر بنياسرائيل افروخته شد.
2 و يوشع از اريحا تا عاي كه نزد بيت آون به طرف شرقي بيتئيل واقع است، مردان فرستاد و ايشان را خطاب كرده، گفت: «برويد و زمين را جاسوسي كنيد.» پس آن مردان رفته، عاي را جاسوسي كردند. 3 و نزد يوشع برگشته، او را گفتند: «تمامي قوم برنيايند؛ به قدر دو يا سه هزار نفر برآيند و عاي را بزنند و تمامي قوم را به آنجا زحمت ندهي زيرا كه ايشان كماند.» 4 پس قريب به سه هزار نفر از قوم به آنجا رفتند و از حضور مردان عاي فرار كردند. 5 و مردان عاي از آنها به قدر سي و شش نفر كشتند و از پيش دروازه تا شباريم ايشان را تعاقب نموده، ايشان را در نشيب زدند. و دل قوم گداخته شده، مثل آب گرديد.
6 و يوشع و مشايخ اسرائيل جامة خود را چاك زده، پيش تابوت خداوند تا شام رو به زمين افتادند، و خاك به سرهاي خود پاشيدند. 7 ويوشع گفت: «آه اي خداوند يَهُوَه براي چه اين قوم را از اُرْدُن عبور دادي تا ما را به دست اَموريان تسليم كرده، ما را هلاك كني. كاش راضي شده بوديم كه به آن طرف اُرْدُن بمانيم. 8 آه اي خداوند چه بگويم بعد از آنكه اسرائيل از حضور دشمنان خود پشت دادهاند. 9 زيرا چون كنعانيان و تمامي ساكنان زمين اين را بشنوند، دور ما را خواهند گرفت و نام ما را از اين زمين منقطع خواهند كرد. و تو به اسم بزرگ خود چه خواهي كرد؟»
10 خداوند به يوشع گفت: «برخيز! چرا تو به اين طور به روي خود افتادهاي؟ 11 اسرائيل گناه كرده، و از عهدي نيز كه به ايشان امر فرمودم تجاوز نمودهاند و از چيز حرام هم گرفته، دزديدهاند، بلكه انكار كرده، آن را در اسباب خود گذاشتهاند. 12 از اين سبب بنياسرائيل نميتوانند به حضور دشمنان خود بايستند و از حضور دشمنان خود پشت دادهاند، زيرا كه ملعون شدهاند. و اگر چيز حرام را از ميان خود تباه نسازيد، من ديگر با شما نخواهم بود. 13 برخيز قوم را تقديس نما و بگو براي فردا خويشتن را تقديس نماييد، زيرا يَهُوَه خداي اسرائيل چنين ميگويد: اي اسرائيل چيزي حرام در ميان توست و تا اين چيز حرام را از ميان خود دور نكني، پيش روي دشمنان خود نميتواني ايستاد. 14 پس بامدادان، شما موافق اسباط خود نزديك بياييد، و چنين شود كه سبطي را كه خداوند انتخاب كند به قبيلههاي خود نزديك آيند؛ و قبيلهاي را كه خداوند انتخاب كند، به خاندانهاي خود نزديك بيايند؛ و خانداني را كه خداوند انتخاب كند به مردان خود نزديك آيند. 15 و هر كه آن چيز حرام نزد او يافت شود، با هر چه دارد به آتش سوخته شود، زيرا كه از عهد خداوند تجاوز نموده،قباحتي در ميان اسرائيل به عمل آورده است.»
16 پس يوشع بامدادان بزودي برخاسته، اسرائيل را به اسباط ايشان نزديك آورد و سبط يهودا گرفته شد. 17 و قبيلة يهودا را نزديك آورد و قبيلة زارَحيان گرفته شد. پس قبيلة زارَحيان را به مردان ايشان نزديك آورد و زَبْدي گرفته شد. 18 و خاندان او را به مردان ايشان نزديك آورد و عَخان بنكَرْمي ابنزَبْدي بنزارَح از سبط يهودا گرفته شد. 19 و يوشع به عَخان گفت: «اي پسر من، الا´ن يهوه خداي اسرائيل را جلال بده و نزد او اعتراف نما و مرا خبر بده كه چه كردي و از ما مخفي مدار.» 20 عَخان در جواب يوشع گفت: «فيالواقع به يَهُوَه خداي اسرائيل گناه كرده، و چنين و چنان به عمل آوردهام. 21 چون در ميان غنيمت ردايي فاخر شِنعاري و دويست مثقال نقره و يك شمش طلا كه وزنش پنجاه مثقال بود ديدم، آنها را طمع ورزيده، گرفتم، و اينك در ميان خيمة من در زمين است و نقره زير آن ميباشد.»
22 آنگاه يوشع رسولان فرستاد و به خيمه دويدند، و اينك در خيمه او پنهان بود و نقره زير آن. 23 و آنها را از ميان خيمه گرفته، نزد يوشع و جميع بنياسرائيل آوردند و آنها را به حضور خداوند نهادند. 24 و يوشع و تمامي بنياسرائيل با وي، عَخان پسر زارَح و نقره و ردا و شمش طلا و پسرانش و دخترانش و گاوانش و حمارانش و گوسفندانش و خيمهاش و تمامي مايملكش را گرفته، آنها را به وادي عَخور بردند. 25 و يوشع گفت: «براي چه ما را مضطرب ساختي؟ خداوند امروز تو را مضطرب خواهد ساخت.» پس تمامي اسرائيل او را سنگسار كردند و آنها را به آتش سوزانيدند و ايشان را به سنگها سنگسار كردند.26 و تودة بزرگ از سنگها بر او برپا داشتند كه تا به امروز هست. و خداوند از شدت غضب خود برگشت؛ بنابراين اسم آن مكان تا امروز وادي عَخور ناميده شده است.
گناه عخان
اما بنياسرائيـل مرتكب گناه شدند. گـر چه خداوند دستور فرموده بود كه چيزي را از شهر به غنيمت نبرند، ولي آنها از اين دستور سرپيچي كردند. عخان (پسر كرمي، نوه زبدي و نواده زارح از قبيله يهودا) از اموالي كه حرام شده بود براي خود به غنيمت گرفت و خداوند بخاطر اين عمل بر تمام قوم اسرائيل غضبناك شد.
2 بزودي پس از تسخير شهر اريحا، يوشع چند نفر از مردان خود را به شهر عاي كه در شرق بيتئيل و نزديك بيتآون واقع شده بود فرستاد تا وضع آنجا را بررسي كنند. 3 وقتي آنها مراجعت نمودند گفتند: «شهر كوچكي است و فقط كافي است دو يا سه هزار نفر از سربازان ما بروند و آن را تصرف كنند. بنابراين لزومي ندارد كه همه لشكر اسـرائيل به آنجا حمله كند.»
4 پس يوشع حدود سه هزار سرباز براي تسخير شهر عاي فرستاد، اما آنها شكست خوردند. 5 مردان عاي از دروازه شهر تا بلنديهاي اطراف، اسرائيليها را تعقيب نموده، حدود سي و شش نفر از آنان را در سراشيبي كشتند. لشكر اسرائيل از اين واقعه دچار وحشت شد و روحيه خود را بكلي باخت. 6 پس يوشع و بزرگان اسرائيل از شدت ناراحتي جامههاي خود را پاره كردند، خاك بر سر خود ريختند و تاغروب در برابر صندوق عهد خداوند به خاك افتادند.
7 يوشع چنين دعا كرد: «آه اي خداوند، چرا ما را به اين سوي رود اردن آوردي تا به دست اين اموريها كشته شويم؟ اي كاش راضي شده بوديم كه همان طرف رودخانه بمانيـم. 8 آه، اي خداوند، اينك كه قوم اسرائيل از دشمن شكست خورده است من چه كنم؟ 9 چون اگر كنعانيها و ساير قومهاي مجاور از اين واقعه با خبر شوند، ما را محاصره نموده، همه ما را نابود ميكنند. آيا اين عمل به عظمت نام تو لطمه نميزند؟»
10 خداوند در پاسخ يوشع فرمود: «بلند شو! چرا اينچنين به خاك افتادهاي؟ 11 قوم اسرائيل از فرمان من سرپيچي كرده و مرتكب گناه شدهاند. ايشان مخفيانه از چيزهاي حرام شهر برداشتهاند، ولي انكار نموده، آنها را در ميـان اثاثيه خـود پنهان ساختهانـد. 12 اين عمل موجب شده است كه اسرائيليها مغلوب شوند. به همين علت است كه سربازان تو نميتوانند در مقابل دشمنان ايستادگي كنند، زيرا گرفتار لعنت شدهاند. اگر آن غنيمت حرام را از بين نبريد، من ديگر با شما نخواهم بود.
13 «حال برخيز و مراسم پاك كردن گناه قوم را بجا آور و به آنها بگو كه براي فردا آماده شوند، زيرا من كه خداوند، خداي اسرائيل هستم ميگويم: اي اسرائيل، مال حرام در ميان شماست و تا آن را از خود دور نكنيد، نخواهيد توانست در برابر دشمنانتان بايستيد. 14 به همه قبايل بگو كه فردا صبح نزد من حاضر شوند تا من معلوم كنم كه آن شخص خطاكار، متعلق به كدام قبيله است. پس از آن، تمام خاندانهاي آن قبيله جلو بيايند تا مشخص كنم كه آن شخص خطاكار، در ميان كدام خاندان است. سپس تمام خانوادههاي آن خاندان حاضر شوند تا نشان دهم كه آن شخص مقصر، عضو كدام خانواده است. بعد تمام اعضاي مقصر آن خانواده پيش بيايند. 15 آنگاه شخصي كه مال حرام را دزديده است، با خانوادهاش و هر چه كه دارد سوخته و نابود شود، زيرا عهد مرا شكسته و اسرائيل را رسوا نموده است.»
16 پس يوشع صبح زود برخاسته، قبيلههاياسرائيل را در حضور خداوند حاضر ساخت و قبيله يهودا مقصر شناخته شد. 17 آنگاه تمام خاندانهاي قبيله يهودا جلو آمدند و خاندان زارح مقصر تشخيص داده شد. بعد خانوادههاي آن خاندان جلو آمدند و خانواده زبدي مقصر شناخته شد. 18 مردان خانواده زبدي جلو آمدند و عخان نوه زبدي مقصر شناخته شد.
19 يوشع به عخان گفت: «فرزندم در حضور خداوند، خداي اسرائيل حقيقت را بگو و به گناه خود اعتراف كن. به من بگو چه كردهاي و چيزي را از ما مخفي نكن.»
20 عخان در جواب يوشع گفت: «من به خداوند، خداي اسرائيل خيانت كردهام و مرتكب گناه شدهام. 21 در ميان غنايم، چشمم به يك رداي زيباي بابلي، دويست مثقال نقره و يك شمش طلا كه وزنش پنجاه مثقـال بود، افتـاد و مـن از روي طمـع آنهـا را برداشتم و در ميان خيمهام آنها را زير خاك پنهان كردم. اول نقره را زير خاك گذاشتم، بعد طلا و سپس ردا را.»
22 يوشع چند نفر را بدنبال غنايم فرستاد و آنها بشتاب به خيمه رفتند و چنانكه عخان گفته بود، ردا و طلا و نقره را پيدا كردند و نقره در قسمت زيرين قرار داشت. 23 اشياء دزديده شده را نزد يوشع و تمام قوم اسرائيل آوردند و در حضور خداوند بر زمين گذاشتند. 24 آنگاه يوشع و همه اسرائيليها، عخان را گرفته، او را با ردا و نقره و شمش طلايي كه دزديده بود، با پسران و دخترانش و گاوها و گوسفندها و الاغهايش و خيمهاش و هر چه كه داشت به دره عخور بردند.
بابهاي 7 و 8 . سقوط عاي و بيتئيل
در شهرعاي، اسرائيل در ابتدا بخاطر گناه عخان، دچار شكستي وحشتناك شدند. درست پس از عبور معجزه آسايشان از اردن و سقوط معجزهآساي اريحا، اين شكست ضربهاي هولناك به اسرائيل بود. شكست در عاي، درسي براي اسرائيل بود. خدا با آنها بود، ولي ميخواست به قوم بفهماند كه از آنها انتظار اطاعت دارد.
نكتة باستانشناختي:
بيت ئيل. از آيات 8 : 9 ، 12 ، 17 چنين برميآيد كه جنگ در عاي و بيتئيل همزمان صورت گرفته بود، در آيات 8:28؛ 12:9،16 هر دو شهر نابود شده بودند. اين دو شهر فقط حدود 5/2 كيلومتر از يكديگر فاصله داشتند.