پرت کردن آجر

خدا به آرامی در ضمیر ما نجوا می کند و با قلبهای ما صحبت می کند. گاهی اوقات وقت نداریم گوش کنیم و او مجبور است بطرف ما آجر پرت کند.

 

به داستانی در این مورد توجه فرمایید:
یک جوان موفق و کاری٬ یکروز در یکی ازخیابانهای اطراف خانه اش رانندگی می کرد و با ماشین جاگوارش کمی سریع می رفت. مراقب بچه هایی بود که ممکن بود از بین ماشینهای پارک شده یکدفعه وارد خیابان شوند که ناگهان متوجه چیزی شد ...
همانطور که رد می شد بچه ای درکار نبود٬ در عوض ناگهان یک آجر به کنار در جاگوارش برخورد کرد. یکدفعه پا روی ترمز گذاشت و دنده عقب به جایی که آجر به در خورده بود رفت. از شدت عصبانیت از ماشین پیاده شده و نزدیکترین بچه را گرفت و او را بزور بطرف ماشین حول داد و فریاد کنان گفت: چرا اینکار را کردی؟ تو کی هستی؟ می شه بگی چه غلطی داری می کنی؟ این ماشین جدیده و می دونی این آجری که پرت کردی چقدر خرج ور می داره؟ چرا اینکار را کردی؟


پسر جوان شروع به عذر خواهی کردن کرد٬ او اینطور گفت: آقا لطفاً منو ببخشید... من متأسفم ولی کاره دیگه ای نمی تونستم بکنم. من آجر را پرت کردم چون هیچ ماشینی وای نمیسته. همینطور که اشک از گونه هایش سرازیر بود به نزدیک ماشین پارک شده اشاره کرد. او ادامه داد: اون برادرمه٬ از صندلی چرخدارش سورخورد و به زمین افتاده و من نمی تونم بلندش کنم.


و حالا دیگه پسر بچه با هق هق به مرد جوان می گفت: آیا کمکم میکنید تا اونو به صندلی چرخدارش برگردونم؟ اون صدمه دیده و برای من خیلی سنگینه. آن مرد جوان توسط آن حرفها تکانی خورده بود و سعی کرد که بخودش مسلط باشد. او با عجله آن پسرعلیل را در صندلی چرخدارش گذاشت و بعد دستمالش را به آرامی روی زخمها و خراشهایش گذاشت. خیلی سریع رو به پسر بچه کرد و گفت: همه چیز درست می شه. آن پسر بچه با روحیه سپاس به آن غریبه گفت: ممنونم٬ خدا به شما برکت بده. او از آن کلمات حیرت زده شده بود و دید که او به سادگی صندلی چرخداربرادرش را به گوشه پیاده رو حول داد و بطرف خانه رفتند.


او به آرامی بطرف جاگوارش قدم زد. صدمه قابل توجه بود ولی او هرگز برای تعمیرش خودش را به دردسر نینداخت.


او گذاشت تا آن تو رفتگی در ماشین آنجا بماند تا یادآور این پیغام باشد: هیچوقت آنقدر سریع در زندگیت از مسائل عبور نکن تا کسی مجبور شود برای جلب توجه تو٬ به تو آجر پرت کند. خدا به آرامی در ضمیر ما نجوا می کند و با قلبهای ما صحبت می کند. گاهی اوقات وقت نداریم گوش کنیم و او مجبور است بطرف ما آجر پرت کند. این بستگی به خود ما دارد که گوش کنیم یا نه...

  • مطالعه 2052 مرتبه

مطالب مرتبط

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54
  • 55
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63
  • 64
  • 65
  • 66
  • 67
  • 68
  • 69
  • 70
  • 71
  • 72
  • 73
  • 74
  • 75
  • 76
  • 77
  • 78
  • 79
  • 80
  • 81
  • 82
  • 83
  • 84
  • 85
  • 86
  • 87
  • 88
  • 89
  • 90
  • 91
  • 92
  • 93
  • 94
  • 95
  • 96
  • 97
  • 98
  • 99
  • 100
  • 101
  • 102
  • 103
  • 104
  • 105
  • 106
  • 107
  • 108
  • 109
  • 110
  • 111
  • 112
  • 113
  • 114
  • 115
  • 116
  • 117
  • 118
  • 119
  • 120
  • 121
  • 122
  • 123
  • 124
  • 125
  • 126
  • 127
  • 128
  • 129
  • 130
  • 131