19 در افسس

ترجمه شریف گویا

ترجمه شریف اعمال رسولان


پولس در افسس


1. در آن زمان که آپولس در شهر قرنتس بود پولس در نواحی داخلی آن استان مسافرت میکرد تا به افسس رسید و در آنجا با تعدادی شاگرد برخورد کرد.
2. از آنان پرسید :« آیا وقتی ایمان آوردید ، روح القدس را یافتید ؟» آنها در پاسخ گفتند: « خیر ، ما حتی خبر هم نداشتیم که روح القدسی وجود دارد.»
3. پولس به ایشان گفت : « پس چه نوع تعمیدی گرفتید ؟» گفتند :« تعمید یحیی .»
4. پولس فرمود: « تعمیدی که یحیی میداد نشانۀ توبه بود و در ضمن به مردم میگفت که به آن شخصی که بعد از او میآید ، یعنی به عیسی ، ایمان بیاورند.»
5. وقتی آنها اینرا شنیدند به نام عیسی خداوند تعمید گرفتند.
6. و هنگامیکه پولس بر سر آنان دست نهاد روح القدس بر آنان نازل شد و به زبانها صحبت کرده و نبوت مینمودند.
7. این مردان جمعأ در حدود دوازده نفر بودند.
8. پولس به کنیسه رفت و مدت سه ماه در آن شهر با شهامت تمام صحبت میکرد و با استدلال گفتگو مینمود و میکوشید که شنوندگان را در مورد پادشاهی خدا متقاعد سازد.
9. اما عده ای از آنان سنگدل بودند و ایمان نمی آوردند و برعکس ، از طریقۀ الهی پیش مردم بدگوئی میکردند. بنابراین پولس از آنان کناره گیری کرد و شاگردان را به جای دیگری برد و همه روزه در تالار سخنرانی طیرانس مجلس بحث بر پا میکرد.
10. این برنامه به مدت دو سال ادامه داشت و نتیجۀ آن این شد که جمیع ساکنان استان آسیا اعم از یهودی و یونانی پیام خداوند را شنیدند.

پسران اسکیوا

11. خدا به دست پولس معجزات بزرگ نشان میداد
12. بطوریکه مردم دستمال ها و پیش بندهائی را که با بدن پولس تماس یافته بود می بردند و بر بدن مریضان میگذاشتند و آنان از امراض خود خلاص می شدند و ارواح ناپاک از آنان خارج میگشت.
13. اما در این زمان عده ای از جن گیران دوره گرد یهودی در صدد بر آمدند که با ذکر نام عیسی خداوند ارواح ناپاک را اخراج نمایند. آنان چنین میگفتند : « ترا به عیسائی که پولس بشارت میدهد قسم میدهیم .»
14. و هفت نفر از پسران شخصی بنام اسکیوا که یکی از سران کاهنان بود این روش را به کار می بردند.
15. اما روح پلید پاسخ داد: « من عیسی را میشناسم و در باره پولس اطلاع دارم اما شما چه کاره اید ؟ »
16. مردی که روح پلید داشت با چنان قدرتی به آنان حمله کرد که همه مغلوب شدند و برهنه و زخمی از آن خانه فرار کردند.
17. این موضوع به گوش همه ساکنان افسس اعم از یهودی و یونانی رسید و همه را به وحشت انداخت و نام عیسی خداوند در میان ایشان بیشتر مورد احترام قرار گرفت .
18. عدۀ زیادی از کسانیکه ایمان آورده بودند پیش آمدند و اعتراف کردند که قبل از آن به جادوگری مشغول بودند
19. وعدۀ کثیری از ساحران کتب جادوگری خود را جمع کردند و پیش مردم سوزانیدند. کتابها را که قیمت گذاشتند معلوم شد که ارزش آنها برابر پنجاه هزار سکه نقره بود
20. به این ترتیب کلام خداوند منتشر میشد و قدرت بیشتری می یافت.

شورش در افسس

21. پس از این وقایع پولس تصمیم گرفت که از مقدونیه و یونان دیدن نماید و از آنجا به اورشلیم برود. او گفت: « بعد از رفتن به آنجا شهر روم را هم باید ببینم . »
22. پس دو نفر از دستیاران خود یعنی تیموتائوس و ارسطوس را به مقدونیه فرستاد و خود او مدت بیشتری در استان آسیا اقامت نمود.
23. در این ایام سرو صدای زیادی دربارۀ این طریقه در افسس بلند شد.
24. در آنجا شخصی بود بنام دیمیتریوس نقره ساز که تصاویر نقره ای از بتکدۀ آرتمیس ( دیانا ) میساخت و به این وسیله برای صنعتگران شغل خوب و مفیدی فراهم ساخته بود.
25. پس او انجمنی مرکب از آنان و همچنین صاحبان حرفه های مشابه تشکیل داد و خطاب به ایشان گفت : «ای آقایان ، میدانید که سعادت زندگی ما وابسته به این صنعت است
26. و بطوریکه میبینید و میشنوید این پولس با تبلیغات خود نه فقط در شهر ما افسس بلکه تقریبأ در سرتاسر استا ن آسیا عدۀ فراوانی را به طرف خود کشیده و منحرف ساخته است و میگوید که چیزهای ساخته شده بدست انسان بهیچوجه خدایان نیستند.
27. پس خطر تنها در این نیست که شغل ما از اعتبار بیفتد بلکه این خطر هم هست که معبد الهۀ بزرگ ما آرتمیس بی ارزش گردد و طولی نخواهد کشید که عظمت خود الهه که مورد پرستش تمام مردم استان آسیا و سراسر جهان است از بین برود .»
28. وقتی آنها این را شنیدند غضبناک گشتند و فریاد میزدند : « بزرگ است آرتمیس افسسیان .»
29. شهر به هم ریخت و مردم غایوس و آرسترخس را که از اهالی مقدونیه و از همراهان پولس بودند دستگیر کردند و کشان کشان به تماشاخانۀ شهر بردند.
30. پولس میخواست که با جمعیت روبرو شود اما ایمانداران نگذاشتند.
31. حتی عده ای از بزرگان استان آسیا که با پولس رفاقت داشتند پیش او فرستاده و اصرار کردند که در تماشاخانۀ شهرجان خود را به خطر نیندازد.
32. در این میان دسته ای یک چیز میگفتند و دسته ای چیز دیگر ، زیرا آن جماعت بسیار آشفته بود و اغلب آنان اصلا مقصود جمع شدن خود را نمیدانستند.
33. اما عده ای گمان بردند اسکندر مسئول است چون یهودیان او را به جلوی جمعیت فرستاده بودند. پس او با اشارۀ دست از مردم خواست که ساکت باشند و سعی او این بود که در پیش آن جماعت دفاع نماید.
34. اما وقتی مردم فهمیدند که اسکندر یهودی است همه با یک صدا به مدت دو ساعت پشت سر هم فریاد میکردند: « بزرگ است آرتمیس افسسیان .»
35. سرانجام شهردار مردم را ساکت کرد و گفت : « ای مردان افسس ، همه بدون استثناء میدانند که شهر ما افسس حافظ معبد آرتمیس بزرگ و حافظ سنگ مقدسی است که از آسمان به زمین آمده است .
36. و از آنجا که این حقایق غیر قابل انکار است صلاحتان براینستکه آرام باشید و ندانسته کاری نکنید.
37. این مردانی که شما به عنوان متهم به اینجا آورده اید نه به معبد ما دستبرد زده اند و نه نسبت به الهۀ ما سخن کفر آمیز گفته اند.
38. پس اگر دیمیتریوس و همکارانش ادعائی علیه کسی دارند در دادگاهها باز است و فرمانداران رومی حاضرند ، آنها میتوانند در آنجا علیه یکدیگر شکایت نمایند.
39. اگر مسائل دیگری در پیش است باید در یک جلسۀ رسمی حل و فصل شود
40. زیرا این خطر در پیش است که به خاطر کار امروز متهم به اخلالگری شویم در حالیکه هیچ دلیلی برای آن وجود ندارد و هیچ جوابی هم برای تو جیه این بلوا نداریم .»
این را گفت و حاضران مجلس را مرخص کرد.
ترجمه قدیمی(اعمال رسولان)


در افسس‌
و چون‌ اَپُلّس‌ در قرِنْتُس‌ بود، پولُس‌ درنواحي‌ بالا گردش‌ كرده‌، به‌ اَفَسُسْ رسيد. و در آنجا شاگرد چند يافته‌، 2 بديشان‌ گفت‌: «آيا هنگامي‌ كه‌ ايمان‌ آورديد، روح‌القدس‌ را يافتيد؟» به‌ وي‌ گفتند: «بلكه‌ نشنيديم‌ كه‌ روح‌القدس‌ هست‌!» 3 بديشان‌ گفت‌: «پس‌ به‌ چه‌ چيز تعميد يافتيد؟» گفتند: «به‌ تعميد يحيي‌.» 4 پولُس‌ گفت‌: «يحيي‌ البتّه‌ تعميد توبه‌ مي‌داد و به‌ قوم‌ مي‌گفت‌ به‌ آن‌ كسي‌ كه‌ بعد از من‌ مي‌آيد ايمان‌ بياوريد يعني‌ به‌ مسيح‌ عيسي‌.» 5 چون‌ اين‌ را شنيدند به‌ نام‌ خداوند عيسي‌ تعميد گرفتند، 6 و چون‌ پولُس‌ دست‌ بر ايشان‌ نهاد، روح‌القدس‌ بر ايشان‌ نازل‌ شد و به‌ زبانها متكلّم‌ گشته‌، نبوّت‌ كردند. 7 و جمله‌ آن‌ مردمان‌ تخميناً دوازده‌ نفر بودند.
8 پس‌ به‌ كنيسه‌ درآمده‌، مدّت‌ سه‌ ماه‌ به‌ دليري‌ سخن‌ مي‌راند و در امور ملكوت‌ خدا مباحثه‌ مي‌نمود و برهان‌ قاطع‌ مي‌آورد. 9 امّا چون‌ بعضي‌ سخت‌دل‌ گشته‌، ايمان‌ نياوردند و پيش‌ روي‌ خلق‌، طريقت‌ را بد مي‌گفتند، از ايشان‌ كناره‌ گزيده‌، شاگردان‌ را جدا ساخت‌ و هر روزه‌ در مدرسه‌ شخصي‌ طيرانُس‌ نام‌ مباحثه‌ مي‌نمود. 10 و بدينطور دو سال‌ گذشت‌ بقسمي‌ كه‌ تمامي‌ اهل‌ آسيا چه‌ يهود و چه‌ يوناني‌ كلام‌ خداوند عيسي‌ را شنيدند. 11 و خداوند از دست‌ پولُس‌ معجزات‌ غيرمعتاد به‌ ظهور مي‌رسانيد، 12 بطوري‌ كه‌ از بدن‌ او دستمالها و فوطه‌ها برده‌، بر مريضان‌ مي‌گذاردند و امراض‌ از ايشان‌ زايل‌مي‌شد و ارواح‌ پليد از ايشان‌ اخراج‌ مي‌شدند.
13 ليكن‌ تني‌ چند از يهوديانِ سيّاحِ عزيمه‌خوان‌ بر آناني‌ كه‌ ارواح‌ پليد داشتند، نام‌ خداوند عيسي‌ را خواندن‌ گرفتند و مي‌گفتند: «شما را به‌ آن‌ عيسي‌ كه‌ پولُس‌ به‌ او موعظه‌ مي‌كند قسم‌ مي‌دهيم‌!» 14 و هفت‌ نفر پسران‌ اِسْكيوا رئيس‌ كَهَنَه‌ يهود اين‌ كار مي‌كردند. 15 امّا روح‌ خبيث‌ در جواب‌ ايشان‌ گفت‌: «عيسي‌ را مي‌شناسم‌ و پولُس‌ را مي‌دانم‌. ليكن‌ شما كيستيد؟» 16 و آن‌ مرد كه‌ روح‌ پليد داشت‌ بر ايشان‌ جست‌ و بر ايشان‌ زورآور شده‌، غلبه‌ يافت‌ بحدّي‌ كه‌ از آن‌ خانه‌ عريان‌ و مجروح‌ فرار كردند. 17 چون‌ اين‌ واقعه‌ بر جميع‌ يهوديان‌ و يونانيانِ ساكن‌ اَفَسُس‌ مشهور گرديد، خوف‌ بر همه‌ ايشان‌ طاري‌ گشته‌، نام‌ خداوند عيسي‌ را مكرّم‌ مي‌داشتند. 18 و بسياري‌ از آناني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌ بودند آمدند و به‌ اعمال‌ خود اعتراف‌ كرده‌، آنها را فاش‌ مي‌نمودند. 19 و جمعي‌ از شعبده‌بازان‌ كتب‌ خويش‌ را آورده‌، در حضور خلق‌ سوزانيدند و چون‌ قيمت‌ آنها را حساب‌ كردند، پنجاه‌ هزار درهم‌ بود. 20 بدينطور كلام‌ خداوند ترقّي‌ كرده‌ قوّت‌ مي‌گرفت‌.
21 و بعد از تمام‌ شدن‌ اين‌ مقدمّات‌، پولُس‌ در روح‌ عزيمت‌ كرد كه‌ از مَكادونيه‌ و اَخائيه‌ گذشته‌، به‌ اورشليم‌ برود و گفت‌: «بعد از رفتنم‌ به‌ آنجا رُوم‌ را نيز بايد ديد.» 22 پس‌ دو نفر از ملازمان‌ خود يعني‌ تيموتاؤس‌ و اَرَسْطوس‌ را به‌ مكادونيه‌ روانه‌ كرد و خود در آسيا چندي‌ توقّف‌ نمود. 23 در آن‌ زمان‌ هنگامه‌اي‌ عظيم‌ درباره‌ طريقت‌ بر پا شد. 24 زيرا شخصي‌ ديميتريوس‌ نام‌ زرگر كه‌ تصاوير بتكده‌ اَرْطاميس‌ از نقره‌ مي‌ساخت‌ و بجهت‌ صنعتگران‌ نفع‌ خطير پيدا مي‌نمود، ايشان‌ را وديگراني‌ كه‌ در چنين‌ پيشه‌ اشتغال‌ مي‌داشتند، 25فراهم‌ آورده‌، گفت‌: «اي‌ مردمان‌ شما آگاه‌ هستيد كه‌ از اين‌ شغل‌، فراخيِ رزق‌ ما است‌. 26 و ديده‌ و شنيده‌ايد كه‌ نه‌ تنها در اَفَسُس‌، بلكه‌ تقريباً در تمام‌ آسيا اين‌ پولُس‌ خلق‌ بسياري‌ را اغوا نموده‌، منحرف‌ ساخته‌ است‌ و مي‌گويد اينهايي‌ كه‌ به‌ دستها ساخته‌ مي‌شوند، خدايان‌ نيستند. 27 پس‌ خطر است‌ كه‌ نه‌ فقط‌ كسب‌ ما از ميان‌ رود بلكه‌ اين‌ هيكل‌ خداي‌ عظيم‌ اَرطاميس‌ نيز حقير شمرده‌ شود و عظمت‌ وي‌ كه‌ تمام‌ آسيا و ربع‌ مسكون‌ او را مي‌پرستند برطرف‌ شود.» 28 چون‌ اين‌ را شنيدند، از خشم‌ پر گشته‌، فرياد كرده‌، مي‌گفتند كه‌ «بزرگ‌ است‌ اَرطاميس‌ اَفَسُسيان‌.» 29 و تمامي‌ شهر به‌ شورش‌ آمده‌، همه‌ متّفقاً به‌ تماشاخانه‌ تاختند و غايوس‌ و اَرِسْتَرخُس‌ را كه‌ از اهل‌ مَكادونيه‌ و همراهان‌ پولس‌ بودند با خود مي‌كشيدند. 30 امّا چون‌ پولُس‌ اراده‌ نمود كه‌ به‌ ميان‌ مردم‌ درآيد، شاگردان‌ او را نگذاشتند. 31 و بعضي‌ از رؤساي‌ آسيا كه‌ او را دوست‌ مي‌داشتند، نزد او فرستاده‌، خواهش‌ نمودند كه‌ خود را به‌ تماشاخانه‌ نسپارد. 32 و هر يكي‌ صدايي‌ عليحده‌ مي‌كردند زيرا كه‌ جماعت‌ آشفته‌ بود و اكثر نمي‌دانستند كه‌ براي‌ چه‌ جمع‌ شده‌اند. 33 پس‌ اِسْكَنْدَر را از ميان‌ خلق‌ كشيدند كه‌ يهوديان‌ او را پيش‌ انداختند و اِسْكَنْدَر به‌ دست‌ خود اشاره‌ كرده‌، خواست‌ براي‌ خود پيش‌ مردم‌ حجّت‌ بياورد. 34 ليكن‌ چون‌ دانستند كه‌ يهودي‌ است‌ همه‌ به‌ يك‌ آواز قريب‌ به‌ دو ساعت‌ ندا مي‌كردند كه‌ «بزرگ‌ است‌ اَرطاميس‌ اَفَسُسيان‌.»
35 پس‌ از آن‌ مستوفي‌ شهر خلق‌ را ساكت‌ گردانيده‌، گفت‌: «اي‌ مردان‌ اَفَسُسي‌، كيست‌ كه‌ نمي‌داند كه‌ شهر اَفَسُسيان‌ ارطاميس‌ خداي‌ عظيم‌و آن‌ صنمي‌ را كه‌ از مشتري‌ نازل‌ شد پرستش‌ مي‌كند؟ 36 پس‌ چون‌ اين‌ امور را نتوان‌ انكار كرد، شما مي‌بايد آرام‌ باشيد و هيچ‌ كاري‌ به‌ تعجيل‌ نكنيد. 37 زيرا كه‌ اين‌ اشخاص‌ را آورديد كه‌ نه‌ تاراج‌كنندگان‌ هيكل‌اند و نه‌ به‌ خداي‌ شما بد گفته‌اند. 38 پس‌ هر گاه‌ ديميتريوس‌ و همكاران‌ وي‌ ادّعايي‌ بر كسي‌ دارند، ايّام‌ قضا مقرّر است‌ و داوران‌ معيّن‌ هستند. با همديگر مرافعه‌ بايد كرد. 39 و اگر در امري‌ ديگر طالب‌ چيزي‌ باشيد، در محكمه‌ شرعي‌ فيصل‌ خواهد پذيرفت‌. 40 زيرا در خطريم‌ كه‌ در خصوص‌ فتنه‌ امروز از ما بازخواست‌ شود چونكه‌ هيچ‌ علّتي‌ نيست‌ كه‌ درباره‌ آن‌ عـذري‌ براي‌ ايـن‌ ازدحـام‌ توانيم‌ آورد.» 41 اين‌ را گفتـه‌، جماعت‌ را متفـرّق‌ ساخت‌.
ترجمه هزاره نو

ترجمه تفسیری


خدمت پولس در افسس ، مركز بت پرستي
در همان زمان كه اپلـس در يونان در شهـر قرنتس بود، پولس نيز در ايالت آسيا سفر مي كرد تا به افسس رسيد و در آنجا چند نفر مسيحي يافت . 2 پولس از ايشان پرسيد: «آيا وقتي به عيسي مسيح ايمان آورديد، روح القدس را يافتيد؟»
جواب دادند: «نه ، ما حتي نمي دانيم روح القدس چيست !»
3 پولس پرسيد: «پس به چه ايماني اعتراف كرديدو غسل تعميد گرفتيد؟»
جواب دادند: «به آنچه يحياي پيغمبر تعليم داده است .»
4 پولس به ايشان گفت : «تعميدي كه يحيي مي داد براي اين بود كه مردم از گناه دست كشيده ، بسوي خدا بازگردند و به عيسي ايمان بياورند، يعني به همان كسي كه يحيي وعده ظهورش را مي داد.»
5 وقتي اين را شنيدند، به نام عيساي خداوند غسل تعميد گرفتند. 6 سپس ، هنگامي كه پولس دست بر سر آنان گذاشت ، روح القدس بر ايشان قرار گرفت و به زبانهاي مختلف سخن گفتند و نبوت كردند. 7 تعداد اين افراد دوازده نفر بود.
8 درضمن ، پولس هر شنبه به مدت سه ماه به عبادتگاه يهود مي رفت و با شجاعت پيغام انجيل را اعلام مي كرد. او از ايمان و علت ايمان خود سخن مي گفت و ديگران را نيز متقاعد مي ساخت تا به عيسي ايمان آورند. 9 اما بعضي پيغام او را رد كردند و در برابر همه به مسيح بد مي گفتند. پس ، از ايشان جدا شد و ديگر براي آنان موعظه نكرد. سپس ، مسيحيان را از ميان مخالفين بيرون كشيد و براي ايشان جلسات جداگانه اي ترتيب داد. درضمن ، هر روز در تالار سخنراني «طيرانُس » براي مردم موعظه مي كرد. 10 دو سال به اين ترتيب گذشت تا اينكه تمام ساكنان ايالت آسيا پيغام خداوند را شنيدند، هم يهوديان و هم يونانيان . 11 خداوند به پولس قدرت داد تا معجزات شگفت آوري به انجام رساند، 12 بطوري كه هرگاه دستمال يا تكه اي از لباس او را روي اشخاص بيمار مي گذاشتند، شفا مي يافتند و ارواح ناپاك از وجودشان بيرون مي رفتند.
13 يك بار گروهي از يهوديان دوره گرد كه شهر به شهر مي گشتند و براي اخراج ارواح ناپاك ورد مي خواندند، خواستند امتحان كنند كه اگر اسم عيساي خداوند را بر زبان آورند، مي توانند ارواح پليد را از وجود ديوانگان بيرون كنند يا نه . وردي هم كه مي خواندند اين بود: «اي روح ناپاك ، به همان عيسي كه پولس درباره اش موعظه مي كند، تو را قسم مي دهيم كه از وجود اين ديوانه بيرون بيايي !» 14 هفت پسر «اِسكيوا» كه يك كاهن يهودي بود، اين كار را مي كردند. 15 اما وقتي اين را روي يك ديوانه امتحان كردند، روح ناپاك جواب داده ، گفت : «من عيسي را مي شناسم ، پولس را هم مي شناسم ، ولي شما ديگر كيستيد؟» 16 سپس ، ديوانه به آنان حمله كرد و آنان را چنان زد كه برهنه و خون آلود از خانه فرار كردند!
17 اين خبر در سراسر افسس پيچيد و به گوش هر يهودي و يوناني رسيد، بطوري كه همه ترسيدند و از آن پس به نام عيساي خداوند احترام مي گذاشتند. 18و19 درضمن ، از كساني كه به مسيح ايمان آوردند، آنان كه قبلاً با سحر و جادو سروكار داشتند، آمدند و به گناه خود اعتراف كردند و كتابها و طلسمهاي خود را در مقابل همه سوزاندند. قيمت اين كتابها برابر پنجاه هزار سكه نقره بود. 20 اين پيش آمد تأثير عميق پيغام خدا را در آن نواحي نشان مي داد.
21 آنگاه پولس بوسيله روح خدا هدايت شد كه پيش از مراجعت به اورشليم ، به مقدونيه و يونان برود. او مي گفت : «بعد از آن بايد به روم نيز بروم !» 22 پس همكاران خود، تيموتائوس و ارسطوس را جلوتربه يونان فرستاد و خود كمي بيشتر در آسيا ماند.
23 ولي تقريباً در همين هنگام ، در افسس شورشي برضد مسيحيان برپا شد. 24 اين شورش زير سر شخصي بود به نام ديميتريوس كه يك زرگر بود و صنعتگران را دسته دسته استخدام كرده بود تا از روي بت ديانا مجسمه هاي نقره بسازند. 25 روزي ديميتريوس كارگران و همكاران خود را جمع كرد و به ايشان گفت :
«آقايان ، درآمد ما از اين كسب و كار است . 26 ولي بطوري كه مي دانيد و ديده و شنيده ايد، اين پولس بسياري را متقاعد ساخته است كه اين بتها خدايان نيستند. بهمين جهت بازار ما كساد شده است ! نه فقط ما در افسس ضرر مي بينيم ، بلكه همكاران ما در سرتاسر آسيا ورشكست مي شوند. 27 و نه فقط كسب و كار ما از رونق مي افتد، بلكه حتي ممكن است اين معبد خداي ما ديانا از چشم و دل مردم بيفتد و اين خداي باشكوه فراموش شود، خدايي كه نه فقط تمام مردم آسيا بلكه در سرتاسر دنيا مردم او رامي پرستند.»
28 وقتي حاضرين اين را شنيدند، خشمگين شده ، فرياد زدند: «پاينده باد ديانا خداي افسسي ها!»
29 كم كم مردم از گوشه و كنار جمع شدند و طولي نكشيد كه غوغايي در شهر برپا شد. همه بسوي تماشاخانه شهر هجوم بردند و گايوس و ارِستَرخُس را كه از همسفران پولس و اهل مكادونيه بودند گرفتند و كشان كشان براي محاكمه بردند. 30 پولس مي خواست مداخله كند، اما مسيحيان مانع شدند. 31 چند نفر از مقامات آن ايالت نيز كه از دوستان پولس بودند، براي او پيغام فرستادند و خواهش كردند كه دخالت نكند و جان خود را به خطر نيندازد.
32 در تماشاخانه غوغايي بود! مردم تا نفس داشتند فرياد مي زدند و هركس يك چيز مي گفت . بيشترشان نيز نمي دانستند چرا به آنجا آمده اند.
33 در اين بين چند يهودي ، اسكندر را يافتند و جلو انداختند، گويي مسئوليت تمام ماجرا به گردن اوست . اسكندر با تكان دادن دست از مردم خواست كه ساكت شوند و سعي كرد چيزي بگويد. 34 اما وقتي فهميدند يهودي است ، بلندتر فرياد زدند: «پاينده باد ديانا، خداي افسسي ها! پاينده باد ديانا، خداي افسسي ها!» اين سروصدا تا دو ساعت طول كشيد.
35 سرانجام شهردار توانست ايشان را آرام كند و چند كلمه سخن بگويد. شهردار گفت : «اي مردم افسس ، همه مي دانند كه شهر ما افسس ، حافظ معبد دياناي بزرگ است و تمثال او از آسمان براي ما بر زمين افتاده است . 36 چون در اين شكي نيست ، پس اگر كسي چيزي بگويد، شما نبايد ناراحت شويد و نسنجيده كاري كنيد. 37 شما اين دو نفر را به اينجا آورده ايد درصورتي كه نه از بتخانه چيزي دزديده اند و نه به بت بي احترامي كرده اند. 38 اگر ديميتريوس و صنعتگران از دست كسي شكايت دارند، درِ دادگاه باز است و قضات هم آماده اند تا به شكايتها رسيدگي كنند. بگذاريد ايشان از راه هاي قانوني اقدام كنند. 39 اگر در مورد موضوع ديگري گله و شكايتي باشد، در جلسات رسمي انجمن شهر، حل و فصل خواهد شد. 40 زيرا اين خطر وجود دارد كه حاكم رومي بخاطر آشوب امروز، از ما بازخواست كند. اگر از ما بازخواست كند، چه عذري داريم ؟ و اگر از پايتخت در اين باره از من توضيح بخواهند، چه جواب بدهم ؟»
41 سپس ، ايشان را مرخص نمود و همه متفرق شدند.

راهنما



معجزاتي‌ مخصوص‌ در افسس‌، 19 : 11
پولس‌ اتاق‌ يك‌ مدرسه‌ را جهت‌ محل‌ استقرار خود انتخاب‌ نمود و در آنجا به‌ مدت‌ سه‌ سال‌، شب‌ و روز (31:20) مشغول‌ موعظه‌ براي‌ عموم‌ و مباحثه‌ با آنان‌ شد (19 : 9). او در عين‌ حال‌ خانه‌ به‌ خانه‌ مي‌گشت‌ (20 : 20) و با دستهاي‌ خود زحمت‌ كشيده‌، بوسيلة‌ حرفه‌اي‌ كه‌ داشت‌ نان‌ معاش‌ خويش‌ را بدست‌ مي‌آورد (34:20). پولس‌ بوسيلة‌ ظهور بعضي‌ از معجزات‌ (11:19 و 12)، پايه‌هاي‌ محكم‌ شهر افسس‌ را جنبانيد. جادوگران‌ و ساحريني‌ كه‌ وانمود به‌ انجام‌ معجزه‌ مي‌نمودند، آنقدر تحت‌ تأثير قرار گرفتند كه‌ آتش‌ عظيمي‌ ايجاد نمودند و كتابهاي‌ خود را در آن‌ سوزانيدند (9:19).
پولس‌ غالباً به‌ انجام‌ معجزات‌ نائل‌ مي‌شد. او در شهرهاي‌ قبرس‌، ايقونيه‌، لستره‌، فيليپي‌، افسس‌ (به‌ توضيح‌ مربوط‌ به‌ اعمال‌ 37:2 - 47 مراجعه‌ شود) و به‌ وضوح‌ در قرنتس‌ (اول‌ قرنتيان‌ 2 : 4) و تسالونيكي‌ (اول‌ تسالونيكيان‌ 1 : 5) معجزاتي‌ انجام‌ داد. اما ذكري‌ از انجام‌ معجزه‌ در شهرهاي‌ دمشق‌، اورشليم‌، طرسوس‌، انطاكيه‌، انطاكية‌ پيسيديه‌، دربه‌، آتن‌ يا روم‌ موجود نيست‌. مي‌بينيم‌ كه‌ پولس‌ اقدامي‌ جهت‌ شفاي‌ همكار محبوبش‌ تروفيموس‌ نمي‌كند (دوم‌ تيموتائوس‌ 4 : 20).
نقشة‌ پولس‌ جهت‌ سفر به‌ روم‌، 19 : 21

پولس‌ كار خود را از انطاكيه‌ يعني‌ منتهي‌ عليه‌ شرقي‌ كه‌ يكي‌ از مراكز استحكام‌ امپراطوري‌ روم‌ محسوب‌ مي‌شد، آغاز نمود. بخش‌ اعظم‌ و مهم‌ خدمات‌ پولس‌ مربوط‌ به‌ كار در افسس‌ بود. اين‌ شهر نيز درست‌ مركز ستون‌ فقرات‌ اين‌ امپراطوري‌ بود. پولس‌ داستان‌ عيسي‌ را در همة‌ آسياي‌ صغير و يونان‌ شناسانيده‌ بود و حالا نقشة‌ سفر به‌ سوي‌ منتهي‌ عليه‌ غرب‌ اين‌ امپراطوري‌ يعني‌ روم‌ را در سر داشت‌.
  • مطالعه 1507 مرتبه
  • آخرین تغییرات در %ق ظ, %06 %365 %1394 %07:%بهمن