نامه اول پطرس
راهنما
رسالة اول پطرس رسول
خطاب به كليساي مورد جفا
پطرس
جهت اطلاع از دورة جواني زندگي پطرس، به توضيح مربوط به مرقس 13:3-19 مراجعه كنيد. دربارة روزهاي آخر عمر او، به غير از اين دو رساله، چيزي در دست نيست. از سخنان عيسي در يوحنا 18:21 چنين برميآيد كه مرگ او، مرگ يك شهيد بوده است. از آنجا كه او رهبر شاگردان مسيح بود، بنظر ميرسد كه او از مراكز كليسايي كه در امپراطوري روم بودند، ديدار بعمل آورده باشد.
روايتي كه معمولاً توسط كليساي كاتوليك مطرح ميشود، مبني بر اينكه پطرس، كليساي روم را بنيانگزاري نمود و به مدت 25 سال اسقف آنجا بود، پاية تاريخي ندارد. اين در واقع افسانهاي است كه سالها بعد، هنگاميكه اسقفان رومي در وسوسة كسب قدرت و رهبريِ مسيحيت قرار گرفتند، آن را اختراع نمودند.
برخي از مورخين معتقدند كه شواهد كافي مبني بر اينكه پطرس، در روم بوده است، وجود ندارد. اكثر اين مورخين بر اين مطلب توافق نظر دارند كه احتمالاً پطرس در آخرين سال زندگي خود به روم رفته است. او يا به دستور نرون به روم رفته است و يا اينكه با تصميم خودش به منظور كمك به مسيحياني كه مورد شكنجة نرون قرار داشتند، به آنجا رفت.
بنابر روايت معروف «كجا ميروي؟»، دوستان پطرس اصرار داشتند كه او جهت نجات جان خود از روم فرار كند. او نيز تحت تأثير اين پيشنهاد قرار گرفت و گريخت. اما شب هنگام در خارج از روم، در جادّه، در رويايي با عيسي ملاقات كرد. او از عيسي پرسيد: «خداوندا كجا ميروي؟» عيسي پاسخ داد: «من به روم ميروم تا دوباره مصلوب شوم.» پطرس بسيار شرمگين شد و دوباره به شهر برگشت و در آنجا او را بصورت بر عكس مصلوب كردند، چرا كه ابراز داشت كه شايستگي ندارد تا مانند خداوندش مصلوب شود. اما اين تنها يك روايت است و دقيقاً معلوم نيست كه چقدر پايه و اساس تاريخي دارد.
برخي از روايات ديگر نيز حاكي از آنند كه همسر پطرس كه «كُنكوردي» يا «پِرپِتوا» نام داشت، نيز شهيد شد. بر طبق اين روايات، پطرس او را تشويق كرد تا با شجاعت بگويد «ما را بياد آور، اي خداوند عزيز ما.»
مخاطبين اين رساله
پطرس اين رساله را خطاب به كليساهاي آسياي صغير مينويسد (1 : 1). اين كليساها در اصل توسط پولس بنيانگزاري شده بودند. اگرچه در جايي نوشته نشده است، اما بنظر ميرسد كه پطرس يك يا چند دفعه از آنها ملاقات به عمل آورده است. پولس خطاب به بعضي از اين كليساها رسالات غلاطيان، افسسيان و كولسيان را نوشته بود. رسالة اول پطرس تشابهات زيادي با رسالة افسسيان دارد. بعدها، يوحناي رسول خطاب به بعضي از اين كليساها مكاشفه را برشتة تحرير درآورد.
مكان نگارش رساله
«بابل» (5 : 13). برخي عقيده دارند كه اين همان بابلي است كه در مجاورت رود فرات قرار دارد. اما عقيدة كلي بر آن است كه بابل در واقع كلمة سمبوليكي است كه براي روم بكار ميرفت. در مكاشفه 17 : 5 و 18 نيز روم، بابل خوانده شده است. در روزهاي جفا، مسيحيان مجبور بودند در ارتباط با حكومت وقت، به خاطر تدابير امنيتي، مراقب سخنان خود باشند. آنها كلمة رمزي انتخاب كرده بودند كه بين خودشان مصطلح بود، اما ديگران معني آن را درك نميكردند.
مرقس، در آن زمان نزد پطرس بود (5 : 13)؛ واز دوم تيموتائوس 4 : 11 چنين برميآيد كه مرقس هنگام به نگارش درآمدن اين رساله، در روم بوده است.
هدف رساله
شكنجة مسيحيان توسط نرون (64 - 67 ميلادي) در روم و اطراف آن، بصورتي جدي و شديد ادامه داشت. اما اين اذيت و آزار، در تمام امپراطوري عموميت نداشت. با اين وجود رفتار نرون، باعث شده بود كه ساير دشمنان مسيحيت نيز به تقليد از او و به بهانة شكنجه، سوءاستفادههايي بكنند. اين زمان آزمايش براي بسياري از مسيحيان بود. در آن زمان، حدود 35 سال از تولد كليسا ميگذشت و شكنجههاي متفاوت را از طرف فرمانداران مختلف، در مكانهاي مختلف تجربه كرده بود. اما حالا امپراطوري روم كه قبلاً نسبت به وضعيت مسيحيان بيتفاوت بود، كليسا را متهم به جنايت عظيمي نموده بود و در صدد مجازات آن برآمده بود (به مقدمة دوم تيموتائوس مراجعه شود).
كليسا، جفاي جهاني و فراگيري را متحمل شده بود (5 : 9). بنظر ميرسيد كه انتهاي همه چيز فرا رسيده است. اين جفا، درواقع «آتش امتحان كننده» بود (4 : 12). مسيحيان، شب هنگام در باغهاي نرون سوزانيده ميشدند. بنظر ميرسيد كه شيطان مانند «شير درندهاي» آنها را مورد حمله قرار داده بود (5 : 8) و در صدد بود كه كليسا را ببلعد.
برخي عقيده بر آن دارند كه پطرس اين رساله را درست پس از شهادت پولس به رشتة تحرير درآورده (66 ميلادي) و آن را توسط سيلاس (5 : 12) كه يكي از همكاران پولس بود، به كليساهايي كه پولس بنيانگزاري كرده بود، فرستاده تا آنها را در تحمل زحمات تشويق نمايد. سيلاس، شخصاً خبر شهادت پولس را به كليساهايي كه پولس تأسيس كرده بود، داد.