خودسری و مجازات!

ژنرال فرانکو سردار اسپانیائی ( 1892 - 1975 )! او که مردم اسپانیا را از کارزار خارجی و آتش درگیری های داخلی نجات داد، و با بی طرف خواندن اسپانیا در جنگ جهانگیر دوم، اروپا را درحیرت فرو برد و به" آدولف هیتلر" رودست جانانه ای زد! و عنوان سردار پیروز وطن را بخود اختصاص داد.

 

ژنرال چند ماه پیش از مرگ، بخاطر رفتار خشن و غیر عادی از پیشگاه ملت عذرخواهی کرد و شاهزادۀ جوان" خوان کارلوس" را فراخواند و او را پسر و جانشین خود نامید و تخت پادشاهی را به او تقدیم کرد! او به روایت تاریخ و شهادت مردم، نام نیکی از خود بجا گذاشت و عنوان" تاج بخش" را هم به آلبوم افتخارات خود اضافه کرد! " فرانکو" اسپانیا را به فردی سپرد، که تا بحال توانسته نماد یکپارچگی اسپانیای نوین باشد. چهرۀ خندان پادشاه هنوز در نظرم مانده، وقتی تیم کشورش بعنوان قهرمان اروپا، جام پیروزی سال 2008 را بخانه برد، او نیز بهمراه ملت اسپانیا غرق سرور و نشاط بود! کارلوس، پادشاهی است که هنوز به معیار های حکومت مشروطه پایدار مانده و نماد اسپانیای قهرمان است، کشوری که شاهد پیروزی، آزادی، رفاه و دموکراسی را یکجا در آغوش می فشارد!

اما هدف این نوشته بررسی شخصیت های تاریج معاصر اروپا نیست، بلکه بررسی کلام خدا بگونه ای عام است که چگونه این کلام پویا و فراگیربه کنکاش مواردی می پردازد که می تواند روایت زنده و آینۀ تمام قدی، از وضعیت برخی از حکومت ها و شخصیت های "خود سر" زمان ما باشد! و اما بقول سر دبیر مقدمه را" وانهیم" و به اصل مطلب بپردازیم! ....

وقتی شاه "داود" هنوز در قید حیات بود خداوند به او قول داد که : به شرطی که از اوامر و احکام او سرپیچی نکند، دوام پادشاهی در خاندان " یسی" و نسل داود قوام خواهد یافت و او را مرد مشهوری خواهد کرد و پشت اندر پشت سلطنت را به اعقاب و پسران او خواهد سپرد! ( دوم سموئیل 7 : 16 ). داود پادشاهی با مرام و مردم دار بود و قبل از رسیدن به سلطنت بخاطر لیاقت و شجاعتش در جنگ علیه دشمنان اسرائیل، فرماندۀ گارد سلطنتی شائول، اولین پادشاه اسرائیل شد. او همیشه از پادشاه، بعنوان پدر و ولی نعمت خود یاد میکرد! اگرچه شائول بارها قصد کرد تا او را از سر راه خود بردارد اما داود هیچکاه تلافی نکرد و تا آنجا به شائول وفادار ماند که: کسانی را که مژدۀ کشته شدن شاه را آورده بودند بشدت تنبیه کرد! ( دوم سموئیل 1 : 16 و 4 : 10 ). و با جوانمردی از مفیبوشت آخرین نوادۀ شائول، که لنگ و افلیج بود دلجوئی و پذیرائی کرد و او را سر سفرۀ خود نشانده و احسان نمود! اگرچه همین پسر افلیج در کودتای ابشالوم با زیرکی جانب کودتاچیان را گرفت اما داود با بزرگ منشی از خیانت و بی وفائی او گذشت کرد.

ماجراهائی که بر داود گذشت نه از چشم خداوند مخفی ماند، و نه مردم آنرا فراموش کردند، بطوریکه وقتی داود بعلت توطئۀ ابشالوم، از پایتخت خود اورشلیم، پا بفرار گذاشت و بهمراه وفادارنش بشرق رود اردن، یعنی جلعاد پناه برد، وقتی با همین گروه کوچک خسته و در مانده، به مناحیم رسید، در آن شهر سه مرد بی باک، که از هواداران شاه بودند به یاریش شتافتند و تمام مایحتاج او و همراهانش را فراهم کردند! ( دوم سموئیل 17 : 27 - 29 ).

و داود در رثای مردان صالحی که به یاریش شتافته بودند در مزمور 37 نوشت : - " من جوان بودم و الان پیر هستم و مرد صالح را هرگز متروک ندیده ام و نه نسلش که گدای نان بشوند! ( مزمور37 : 25 و امثال 10 :3 ). اما سالها گذشت و داود از چندین توطئه ریز و درشت جان بسلامت برده و کشتی پر تلاطم حکومت اسرائیل را سالم به ساحل نجات رسانده است! اکنون در سراشیب عمر و بستر مرگ، واقع شده و قرار است "سلیمان" به پادشاهی برسد! پسر عزیز کرده ای که، نه مرد جنگ است و نه سابقۀ کار حکومتی دارد! اما خداوند به دعای او پاسخ مثبت داده است! هم به او حکمت و فرزانگی می بخشد و هم جوانی و جذابیت! تا حسنش به اتفاق دانائی جهان گیر شده و دانش و ثروتش شهرۀ آفاق شود! ( اول پادشاهان 10 : 1 - 3 ).

سلیمان حکومت سراسر اسرائیل را بدست می گیرد و وارث حکومت یکپارچه ای می شود، که داود با خون دل به انجام رسانده است! و خداوند در ابتدای سلطنت سلیمان به او ظاهر شده و می فرماید: " اگر در فرائض من سلوک نموده و احکام مرا بجا آوری و جمیع اوامر مرا نگاه داشته در آن رفتار نمائی، آنگاه سخنان خود را که با پدرت داود گفته ام ترک نخواهم نمود! ( اول پادشاهان 6 : 11 - 13 ). اما سلیمان در ایام پیری از پرستش خداوند و فرمان او روی بر می گرداند و از اجرای قوانین عادلانه سرپیچی می کند و رفتاری ظالمانه نسبت بمردم در پیش می گیرد، آنگاه است که خشم خداوند بر سلیمان بر افروخته می شود! زیرا نیت قلبش از خداوند اسرائیل منحرف می شود که دو مرتبه بر او ظاهر شده است و خداوند اینبار نه تنها به سلیمان اولتیماتوم می دهد بلکه به او می گوید: - چون به تعهدات خود پایبند نبودی و اموری را که بتو امر فرموده بودم نگاه نداشتی، البته سلطنت را از تو پاره کرده و آن را به بنده ات خواهم داد! ( اول پادشاهان 11 : 9 - 11 ).

بعد از این ملاقات خداوند اخیای نبی را می فرستد تا " یربعام" که در دربار خدمت می کند و سردار با کفایتی است، به پادشاهی قبیله های شمالی مسح کرده و برگزیند. حال که یربعام مسح شده است پس، دوازده سِبط اسرائیل به دو قلمرو پادشاهی تقسیم می شود، بخش شمالی آن شامل ده سِبط که در اختیار" یربعام" قرار می گیرد و دو سبط دیگر در دست"رحبُعام" یکی از پسران سلیمان باقی می ماند! ( اول پادشاهان 11 : 29 - 37 و 12 : 16-17 و 21 ). در اینموقع، یعنی قرن دهم پیش از میلاد، اسرائیل یکی از بحرانی ترین دشواری های سیاسی را تجربه می کند! ریرا در معرض فرو پاشی و در لبۀ پرتگاه جنگ داخلی است سپس خداوند آنچه را به" داود و سلیمان" گفته : چند باره تکرار می کند! زیرا قصد خداوند کمک به مردمی است که به قوم او ملقب گشته اند. پس او از "یربعام" می خواهد که به تعهد خود نسبت بقوم وفادار بماند! ( اول پادشاهان 11 : 38 ).

خداوند با برگزیدن یربعام اسباط شمالی را مستقل و یکپارچه می کند و با اعطای قبایل یهودا و و بنیامین به "رحبُعام" به قولی که به داود سپرده پا بر جا می ماند! اکنون اسرائیل صاحب دو پادشاه شده است! مثلی است معروف که می گوید: " دو درویش در گلیمی بخسبند ولی دو پادشاه در اقلیمی نگنجند " بدین ترتیب: یربعام به مقام پادشاهی و افتخارات جدید قانع نیست بلکه بدنبال آن است که موقعیت خود را در مقابل "رحُبعام" بیش از پیش مستحکم کرده و و تمامی اسرائیل را قبضه کند! او می اندیشد: " چون خانۀ خدا در اورشلیم قرار دارد پس مردم متوجۀ جنوب شده و بتدریج بسوی رحبعام پادشاه گرایش پیدا کرده و به حکومت او متمایل خواهند شد!

یربعام چاره را در آن می بیند که شاهرگ عاطفی جنوب و شمال را که اورشلیم است، از طریق فکر بظاهر "راهبردی" خود قطع کند! و در این رهگذر چاره را در آن می بیند که: دو معبد بسازد و یکی را در" دان" و دیگری را در" بیت ئیل" قرار دهد و گوساله ها و صورت هائی از طلا در آنها بگذارد و مردم را به پرستش آنها تشویق کند! او حتی کاهنانی خارج از قبیلۀ لاوی ها برای ادارۀ معابد خود تعیین می کند و جشن ها و عید های خود ساخته را ترویج می دهد و برای گرامیداشت شأن و عظمت بت ها، بخور می سوزاند! ( اول پادشاهان 12 : 25 - 34 ). با این کار سبط خدا پرست و سختگیر لاوی، با کراهت هر چه تمامتر از او، و کردارنابهنجارش روی می تابند و با ایل و تبار خود عازم سرزمین یهودا یعنی قلمرو جنوبی اسرائیل مهاجرت می کند! ( دوم تواریخ 11 : 2 و 15 ).

و از آن گذشته مردم ساکن شمال که برای زیارت به اورشلیم آمده اند چون آوازۀ خیره سری و رفتار بت پرستانۀ "یربعام" را می شنوند، ترجیح می دهند در جنوب بمانند و قید خانه و کاشانه و موطن اجدادی خود را بزنند! اما خداوند برای اتمام حجت با پادشاه شمال نبی خود را از یهودا به نزد او می فرستد. وقتی نبی به نزد" یربعام" می رسد و پیام خداوند را با پادشاه در میان می گذارد، پادشاه با عصبانیت دست دراز کرده و دستور بازداشت "نبی" را صادر می کند! دست پادشاه مغرور و خود سر به یکباره خشک می شود و از شدت ضعف از او می خواهد، تا دستش را شفا دهد و با دعای نبی دستش شفا می یابد!( اول پادشاهان 13 : 1 - 6 ). و اما از وضعیت سیاسی جنوب بشنویم: گفتیم سلیمان در اواخر سلطنت خود شخصی تند خو سخت گیر شد و بنای ناسازگاری با رعیت و افراد زیر دست خود نهاد بطوریکه یکی از سرداران و مردان کار آمد او به مصر پناهنده شد! ( اول پادشاهان 11 : 40 ).

و پس از مرگ او چون حکومت به پسرش "رحبعام" رسید مردم نزد شاه جدید آمده و از او خواهش کردند تا روش سلیمان را کنار بگذارد و منبعد روشی مسالمت جو و صلح آمیزدر پیش بگیرد! پیران دربار و مشاوران نیز به او رهنمود دادند که شاه، بخاطر رفتارخشن پدر از مردم رنجیده دلجوئی کرده و با آنها با بمهربانی رفتار کند! رحبعام سه روز مهلت خواسته بود! در خلال این مدت، نصیحت پیران را نپذیرفت و بلعکس وقتی دوستان و همگنان به او توصیه کردند که: نباید کوتاه آمده و عقب نشینی کند، مشورت آنها راقبول میکند و پیغام می دهد: سختگیری ها ادامه می یابد! و از این پس، شلاق چرمی کنار می رود و در عوض "کابل های میخ دار" جایگزین آن می شود! ( اول پادشاهان 12 : 14 ). مردم چون پیغام را می شنوند عرصه را بر خود تنگ می بینند و به خاندان داود بیشتر از پیش بدبین شده و از حمایت رژیم دست می کشند و رابطۀ عاطفی خود را با در بار قطع می کنند!

و چون شاه، سردار خود"هدرام" را برای جمع آوری مالیات و گرد آوردن خراج نزد قوم می فرستد، آنها نه تنها " تره بار او نمی کنند" بلکه او را گرفته و به هلاکت می رساندند! و هنگامی که: "شیشق" پادشاه مصر به یهودا لشگر می کشد چون حکومت جنوب پشتیبانی ندارد پس، رحبعام مجبور به دادن باجی سنگین می شود وسپاه مصر خزانۀ مملکت را خالی می کند و دار و ندار و میراث سلطنت داود را بتاراج می برد! رحبعام آبرو باخته و رسوا بعد از شکست فضاحت بار، برای حفظ ظاهر دستور می دهد سپر های مفرغی بسازند تا گارد احترام برای امور تشریفات، آنها رابجای سپرهای طلائی بکار برند! دوران طلائی رنگ می بازد و افلاس و بیچارگی دامن دربار را می گیرد! ( دوم تواریخ 11 : 18 و 12 :11 ). زمان حقارت و بی اعتباری در خاندان داود آغاز شده است! خودسری و خودکامگی "رحبعام" موجب رسوائی او می شود. از طرف دیگر" یربعام" نیز حال و روز بهتری ندارد! بت پرستی او مو جب می شود که بی بند و باری در اسرائیل شایع شود! حکومت جنوب نیز به همین بیماری دچار است!

و پولس رسول در رسالۀ رومیان بدرستی به تبعات بت پرستی اشاره می کند: که آنها استعمال طبیعی و سرشت متعارف را که خداوند در انسان قرار داده ترک می کنند و چه زن و چه مرد در لهیب هوسها می سوزند. زیرا خداوند آنها را در تمایلات نامشروع خود به ناپاکی"شریر" تسلیم می کند ! ( رومیان 1 : 23 - 24 ). در واقع انحراف سلطنت خاندان یهودا از اواخر حکمرانی سلیمان شروع شده و با پناهنده شدن یکی از سرداران او به در بار مصر و کشته شدن هدرام بدست مردم، و کوچیدن کاهنان از شمال به جنوب، نارضایتی مردم به نقطۀ اوج می رسد! یعنی مقدمه فروپاشی، با ریزش نیروهای "خودی" و قطع حمایت های مردمی، سلطنت این سلسله را به اضمحلال و نابودی نزدیک می کند! حکایت پادشاهان و سرنوشت آنها را رها می کنم یکبار دیگر چهرۀ خندان" پادشاه اسپانیا" جلو چشمم زنده می شود! چشمانم را می بندم و برای سرنوشت ایران دعا می کنم !


پنجم شهریور سال1387

  • مطالعه 1842 مرتبه

مطالب مرتبط

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54
  • 55
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63
  • 64
  • 65
  • 66
  • 67
  • 68
  • 69
  • 70
  • 71
  • 72
  • 73
  • 74
  • 75
  • 76
  • 77
  • 78
  • 79
  • 80
  • 81
  • 82
  • 83
  • 84
  • 85
  • 86
  • 87
  • 88
  • 89
  • 90
  • 91
  • 92
  • 93
  • 94
  • 95
  • 96
  • 97
  • 98
  • 99
  • 100
  • 101
  • 102
  • 103
  • 104
  • 105
  • 106
  • 107
  • 108
  • 109
  • 110
  • 111
  • 112
  • 113
  • 114
  • 115
  • 116
  • 117
  • 118
  • 119
  • 120
  • 121
  • 122
  • 123
  • 124
  • 125
  • 126
  • 127
  • 128
  • 129
  • 130
  • 131